نازنین ارباب، عاشقتم

نمیدونم از کجاش شروع کنم؟ چه جوری باید حرفمو بزنم؟! از صبح دارم بهش فک میکنم ولی نتونستم بنویسم.. دوس داشتم اونطوری که فریناز یا ر ف ی ق عزیز یا حتی دختر مردابی حرفاشونو قشنگ میزنن منم بتونم. 

شب سوم و آخر قدر بود که ی حاجتی رو از ته دل و ملتمسانه از خدا خواستم، هنوز به ی هفته نکشید که خیلی زودتر ازون چیزی که تصور می کردم حاجتمو داد و بَرات کربلامو امضا کرد.. و من بودم و اشکایی که مثل بارون بهاری سرازیر میشدن از چشمام و شوک دیدن اسمم تو لیست زایرای اصلی حرمش.. از خدا میخواستم که هرچی خیره و به صلاحمونه همون بشه ولی تو دلم مطمئن بودم که اسمم درمیاد. به شکرانه این نعمت بزرگی که نصیبم شده دو رکعت نماز شکر خوندم.

دعایی که فریناز در حق بچه ها کرده بود برای من مستجاب شد و میاد خبر کربلایی شدنمو توی وبم میخونه..


رنگین کمان ۱: یک ماه و نیم چشم انتظاری..

رنگین کمان ۲: شیرینی این سفر اینه که اولین سفر زیارتی متأهلی منه، اونم سفر کربلا..

رنگین کمان ۳: دیروز یکی از بهترین روزای عمرم بود، دقیقا مثه روزی که اسمم واسه عمره دراومده بود

چشم ها او را نمی بینند ولی او همه چشم ها را می بیند و او بخشنده و آگاه از همه چیز است.  
                                                                                                                            سوره انعام - آیه 103


رنگین کمان 1: اللهم عجل لولیک الفرج
رنگین کمان 2: امروز روز سوم ماه مبارک رمضانه، چه زود رفت..
رنگین کمان 3: خوشا به سعادت فریناز که تو ی همچین ماهی کنار خونه خداست

رمضان هم آمد

هر چیزی اولش ی طعم دیگه داره؛ اولین غروب رمضان، لحظه اول ربنا، اولین چای و خرما، اولین افطار، اولین دعا..

دلخوشم به نیت پاکتان و دعایی که لحظه اول اذان برایم زمزمه می کنید..

                                حلول ماه مبارک رمضان رو به همه شما عزیزان تبریک میگم


                                               

رنگین کمان: ی دست حسابی به لینکهای وبلاگم کشیدم، تغییرات در حد لالیگا

قابل توجه خانم ها

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد.                                 
در حالی‌ که وارد آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟!                                 
شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت: هیچی‌ فقط اون وقت ها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم، یادته...؟!         
 زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه...                                 
شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر می کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!
زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می نشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود!                                   

مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج می کنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری؟!
زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و...!   
مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم!

** نتیجه اخلاقی ندارد، لطفا اصرار نکنید..


رنگین کمان: بالاخره طلسم چند ماهه بی اینترنتی شکست و ما هم نت دار شدیم


عکس نوشت:

          

 

دمتون گرم

دیشب، بچه ها واقعا گل کاشتن. دمتون گرم که اینطوری دماغ ایتالیایی رو به خاک مالیدین. ایتالیایی ها با غرور اومده بودن تو زمین و اصلا روی باختِ این بازی حساب نمیکردن. ایشالا که همیشه غیرتی بازی کنن مثه بازی یبا ایتالیا.. 

 

                

پیشاپیش فرا رسیدن نیمه شعبان، سالروز ولادت امام از نظرها غائب بر همه مردم ایران و شیعیان جهان مبارک باد. 

  

                                

رنگین کمان 1: این ترم اتفاقای خیلی خوب و قشنگی واسم افتاده تو نمره ها، فقط نمره آخریه لب مرز بود

رنگین کمان 2: هنوز به طور کامل نت ندارم، امیدوارم بابت نیومدن به وبتون ازم ناراحت نشین..

بدترین سفر عمرم

از کجاش بگم که همه جاش سخت بود. از بیابونایی که ی درختم توش پیدا نمیشد، از گرمای عجیب هوا، از آفتابی که ی سره تو کله ما فقط نور میداد، از ماشینی که نمیشد کولرشو روشن کرد، از راهی که خیلی طولانی بود.. از کجاش بگم که دلم پر درده! اگه آفتاب جوندار بود و در دسترس، مطمئن باشین تا حالا تیکه پارش کرده بودم. از بس آتاب خورده به صورتم مثه لبو قرمز قرمزه. تو اون هوای بووووق چشمتون روز بد نبینه ماشینمون خراب شد که این خرابیشم داستان داره و بماند. مارو وسط بیابون اذیت کرد حسابی که ایشالا هرچی زودتر خدا اوراقش کنه. بازم دمش گرم با اون وضعیتش داغونش مارو از همدان تا ساوه آورد. خلاصه طوری شد که باید تعمیرش میکردیم، رادیاتورش سوراخ شده بود، واشر سر سیلندر سوزوند، آب روغن قاطی کرد. خونواده رو فرستادیم تهران و من و بابام موندیم ساوه. اونایی که گفتم ی طرف، از حدود ۴ تا ۱۲ شب هم علاف ماشین بودیم تا درست شه. درست که شد رفتیم سمت تهران، دور و بر ۲ نصفه شب بود که رسیدیم.

خلاصه اینکه تا حالا تو هیچ مسافرتی اینجوری اذیت نشده بودیم، واقعا رو مخ بود. یعنی اگه یکی تو خیابون بهمون گیر میداد تا جا داشت کتکش میزدیم. الانم خدا رو شکر برگشتیم خونمون. بهش که فک میکنم اعصابم خرد میشه. فردا هم باس برم دانشگاه واسه استادمون ارایه بدم تا نمرمونو رد کنه، هنوزم که هنوزه هیچی نخوندم. فکر کنم فردا باید همدیگه رو نیگا کنیم فقط.. 

سلام بر زندگی

تو این چنتا مستند پخش شده، مستند محسن رضایی خیلی به دلم چسبید. انصافا همه چیزش عالی بود با کمترین نقص. دو سری پخش کردن هر دو سری رو دیدم. از نظر من مستندها هم خیلی تاثیرگذارن جدای از مناظره ها. مزخرف ترین مستند، مستند ولایتی بود..

میشه گفت تا حدودی دارم به گزینه نهاییم نزدیک میشم، ۴ تا موندن. تو این ۴ تا یکی رو باید انتخاب کنم.. ایشالا هر کی اومد روی کار شعارهاشو فراموش نکنه و همینطوری که واسه تبلیغات میومدن بین مردم بعد رای آوردنشونم بیان تو جمع مردم و باهاشون آشتی کنن..

 

 

رنگین کمون: میخوام قالبمو عوض کنم، از دوستان میخوام قالبای جدید که با روحیات بلاگ اسکای جدید سازگاره بهم معرفی کنن.

من چرا نیستم اینجا!!

به نظر شما، من چرا نیستم اینجا؟! خدا خودش میدونه دارم پرپر میزنم واستون ولی امون ازین بی نتی. به خودم قول میدم بعد امتحانام ی اینترنت پرسرعت مشتی بگیرم خیال خودمو راحت کنم. خیلی حرفا واسه گفتن داشتم تو این مدت ولی حیف..

دلم واستون تنگ شده، دعا کنین زود بیام..

خبر خبر خبردار

ی مدت پیش ی پستی گذاشته بودم تحت عنوان خبری آمد خبری در راه است. بعد ازون هم پستایی شبیه اون گذاشتم که مبهم و گنگ بود واستون ولی واسه من سرشار از استرس بود. از اولین پست مبهمی که گذاشتم تا آخریش مراحل عاشق شدن و خواستگاریم بود. 
اومدم اینجا تا شمارو از نگرانی دربیارم و اعلام کنم که ما هم رفتیم قاطی مرغا و الان ۳ روزه که متاهل شدم و اینکه امروز تولد منم هست. 
رنگین کمان: اول از همه از خدا و دوم از امام رضا ـ ع ـ که واسطه بین من و خدام بود بابت این نعمت بزرگ و عزیز تشکر کنم