شب سختی بود ولی به خاطره ها پیوست، شبی که فراموش نخواهد شد..

آیا؟!

بی خوابی زده به سرم؛ دارم سخت ترین لحظات عمرمو تجربه می کنم!

به یاد گذشته ها..

نمیدونم چی شد دیشب مامانم رفت سراغ آلبوم عکسای قدیمیش! رفت کنارش نشستم، عکسارو که میدیدم همینطوری گریه می کردم. بیشتر از همه عکس جوونیای مامانم اذیتم کرد، یعنی انقدر شکسته شده!!! عکسای داییم که تازه فوت کرده، عکسای مادربزرگ و پدربزرگ پدریم که فوت شدن، عکسای جوونیای بابام، عکسای بچگیای خودم و داداشم! آخ که چقدر دوس داشتم برگردم به اون دوران و خاطرات شیرینش! ای کاش میشد..
رنگین کمان ۱: ی مدتیه نیستم، نمیدونم چرا؟! ی خورده دغدغه های ذهنی دارم..
رنگین کمان ۲: از همه دوستای خوبم عذر میخوام که بهشون سره نمیزنم، ایشالا سر فرصت جبران می کنم.
رنگین کمان ۳: پنج شنبه ست و اموات چشم انتظار دعاهای ما هستن. برای شادی روحشون فاتحه فراموش نشه لطفا
رنگین کمان ۴: اللهم عجل لولیک الفرج..

نمی دونم چرا بعضیا فک می کنن هرکی ریش داره مسلمون و نمازخون و آدم خوبیه و اونی که صورتشو می تراشه خدا نداره و بی دینه؟! از نظر اینا هرکی بیشتر ریش داشته باشه فک کنم علامه دهر باید باشه!!


رنگین کمان 1: بابت غیبت طولانیم معذرت میخوام، اگرچه کم و زیادش فرقی نداره! ی مدتی میشه که اینترنت پر سرعت گرفتم دردسرمو زیاد کردم. به اینترنت وصل میشه ولی صفحه رو باز نمی کنه! هر کاری بگی کردم ولی درست بشو نیس که نیس. زنگ زدم مخابرات میگن شاید کامپیوترت مشکل داره شایدم خط تلفنتون! بُردم مخابرات اونجا مودمو تست کرد گفت سالمه، حالا من موندم مشکل چیه!!! مثلا 2 ماه اولش رایگانه، 20 روزش گذشت!! کسی هست بتونه راهنمایی کنه؟!


رنگین کمان 2: امیرعلی هم خوبه به لطف شما دوستای خوب. فعلا کفشه باید پاش باشه تا 6 ماه دیگه.

 

رنگین کمان 3: ایام امتحانات بود واسه همین نبودم. البته زیادم درس نخوندم. بنا به روایتی چهارشنبه امتحانام تموم میشه ولی اصل کاری بعد امتحانائه

امیرعلی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یادواره شهدا

 2 تا شهید گمنام تو دانشگامون دفن هستن


دوشنبه این هفته هم چهارمین سالگردشون رو برگزار کردن. به نسبت پارسال برنامه ش ضعیف بود ولی ی مهمون ویژه این ضعف رو پوشوند. کمتر کسی فکر می کرد که این مراسم مهمان ویژه داشته باشه!!

وقتی گفتن که امشب ی شهید گمنام مهمان مراسمه اشکا گوله گوله سرازیر شد. همه منتظر بودن تا این مهمون ویژه برسه تا اینکه بالاخره اومد:

      

      

        

      

 شهید آوینی میگه: پندار ما این است که ما ماندیم و شهدا رفته اند اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.

کلیپ

این کلیپو دیدم حیفم اومد نزارم اینجا. مثه امیرعلی می مونه

                                                         آخ دلم رفت

به خیر گذشت

خدا خیلی بهمون رحم کرد..

5 شنبه صبحی من خواب بودم که با صدای بابا و مامانم بیدار شدم. اومدم پایین دیدم مامانم رو مبل افتاده و سر و صورت و دست و پاش زخمیه!! شوکه شدم..

با دستاش سرشو گرفته بود و ناله می کرد. قضیه ازین قراره که دَمِ در خونمون 2 تا درخت نارنج داریم، مامانم با نردبون 2 طرفه داشت نارنجارو می کند که مثل اینکه نردبون برمی گرده و مامانم با سر می خوره زمین!! سرش ضربه دیده بود، سریع با بابام رفتن دکتر و خدا رو شکر شکستگی نداشت. خدا خیلی بهمون رحم کرد

غروبی داداشم اومد خونمون، مامانم نوه شو که دید همه درداشو فراموش کرد

* رنگین کمان: امیرعلی خیلی فوضول شده، کم کم داره حرف زدن یاد می گیره. راه رفتن هم یاد گرفته، فقط دنبال خراب کاریه.


قرآن

ما آسمان و زمین را و آنچه میان آن دو است بیهوده نیافریده ایم؛ این پندار کسانی است که کافر شده اند، پس وای بر کافران از آتش دوزخ                                      سوره ص آیه 27

تقریبا ی هفته ای میشه که شماره جدید نشریه زمزم که مربوط به سازمان حج و زیارته رسیده دستم. همیشه عادت دارم اول از همه میرم سراغ مسابقش و سریع جواباشو در میارم و میفرستم واسشون به امید اینکه یکی از برنده هاش باشم.

چند روز پیش هم با پیامک بهم خبر دادن که اولین همایش گردهمایی بعد از سفر 5 شنبه این هفته برگزار میشه، همایشی که به نظر من زودتر ازینا باید برگزار می شد. حتی شده که به مدیر کاروانمون زنگ زدم و گله کردم ازش که چرا همایش برگزار نکردین تا حالا؟! و حالا من خوشحالم از برگزاری این گردهمایی چرا که منو می بره به حال و هوای سفرم..


+ 8 ماه از تاریخ اعزاممون می گذره!! خیییییلی زود گذشت..

+ در حال حاضر دارم 2 تا کتاب حجیم رو می خونم؛ اولیش نهج البلاغه حضرت علی هستش که فک کنم از وسطای تابستون شروع کردم و هنوزم تموم نکردمش، دومیش هم کتاب پایی که جا ماند از سید ناصر حسینی پوره. کتابایی که خاطرات جنگ رو می نویسن دوس دارم؛ تا حالا کتاب " دا " رو خوندم الانم دارم "پایی که جا ماند" رو می خونم بعدشم میرم سراغ کتاب "نورالدین پسر ایران"