یادواره شهدا

 2 تا شهید گمنام تو دانشگامون دفن هستن


دوشنبه این هفته هم چهارمین سالگردشون رو برگزار کردن. به نسبت پارسال برنامه ش ضعیف بود ولی ی مهمون ویژه این ضعف رو پوشوند. کمتر کسی فکر می کرد که این مراسم مهمان ویژه داشته باشه!!

وقتی گفتن که امشب ی شهید گمنام مهمان مراسمه اشکا گوله گوله سرازیر شد. همه منتظر بودن تا این مهمون ویژه برسه تا اینکه بالاخره اومد:

      

      

        

      

 شهید آوینی میگه: پندار ما این است که ما ماندیم و شهدا رفته اند اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.

کلیپ

این کلیپو دیدم حیفم اومد نزارم اینجا. مثه امیرعلی می مونه

                                                         آخ دلم رفت

به خیر گذشت

خدا خیلی بهمون رحم کرد..

5 شنبه صبحی من خواب بودم که با صدای بابا و مامانم بیدار شدم. اومدم پایین دیدم مامانم رو مبل افتاده و سر و صورت و دست و پاش زخمیه!! شوکه شدم..

با دستاش سرشو گرفته بود و ناله می کرد. قضیه ازین قراره که دَمِ در خونمون 2 تا درخت نارنج داریم، مامانم با نردبون 2 طرفه داشت نارنجارو می کند که مثل اینکه نردبون برمی گرده و مامانم با سر می خوره زمین!! سرش ضربه دیده بود، سریع با بابام رفتن دکتر و خدا رو شکر شکستگی نداشت. خدا خیلی بهمون رحم کرد

غروبی داداشم اومد خونمون، مامانم نوه شو که دید همه درداشو فراموش کرد

* رنگین کمان: امیرعلی خیلی فوضول شده، کم کم داره حرف زدن یاد می گیره. راه رفتن هم یاد گرفته، فقط دنبال خراب کاریه.


قرآن

ما آسمان و زمین را و آنچه میان آن دو است بیهوده نیافریده ایم؛ این پندار کسانی است که کافر شده اند، پس وای بر کافران از آتش دوزخ                                      سوره ص آیه 27

تقریبا ی هفته ای میشه که شماره جدید نشریه زمزم که مربوط به سازمان حج و زیارته رسیده دستم. همیشه عادت دارم اول از همه میرم سراغ مسابقش و سریع جواباشو در میارم و میفرستم واسشون به امید اینکه یکی از برنده هاش باشم.

چند روز پیش هم با پیامک بهم خبر دادن که اولین همایش گردهمایی بعد از سفر 5 شنبه این هفته برگزار میشه، همایشی که به نظر من زودتر ازینا باید برگزار می شد. حتی شده که به مدیر کاروانمون زنگ زدم و گله کردم ازش که چرا همایش برگزار نکردین تا حالا؟! و حالا من خوشحالم از برگزاری این گردهمایی چرا که منو می بره به حال و هوای سفرم..


+ 8 ماه از تاریخ اعزاممون می گذره!! خیییییلی زود گذشت..

+ در حال حاضر دارم 2 تا کتاب حجیم رو می خونم؛ اولیش نهج البلاغه حضرت علی هستش که فک کنم از وسطای تابستون شروع کردم و هنوزم تموم نکردمش، دومیش هم کتاب پایی که جا ماند از سید ناصر حسینی پوره. کتابایی که خاطرات جنگ رو می نویسن دوس دارم؛ تا حالا کتاب " دا " رو خوندم الانم دارم "پایی که جا ماند" رو می خونم بعدشم میرم سراغ کتاب "نورالدین پسر ایران"

باز هم خواب های من!

بعدازظهری اومدم بخوابم نمیدونین چی گذشت بر من؟؟!!!!! نیم ساعت طول کشید تا خوابم ببره، تو این نیم ساعت که بیدار بودم خواب میدیدم!!!! اصلا میشه آدم تو بیداری خواب ببینه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به احتمال زیاد دارم به عرفان می رسم خدا رو چه دیدی شاید در آینده ای نزدیک طی الارض هم کردم!!!

خوابای تو بیداری بماند، میخوام از خوابای خوابم! بگم. اگه بگم 10 تا خواب تو این مدتی که خواب بودم دیدم دروغ نگفتم! این سری ی فرقی داشت با سری های قبل و اون این بود که به صورت داستانی خیلی کوتاه بودن! یعنی خیلی سریع به نتیجه می رسید و آخر خواب مشخص می شد!!!!!


* رنگین کمان: به اندازه تمام خوابای عمرم من امروز خواب دیدم


فرق دیوانه و احمق

مردی در هنگام رانندگی، ماشینش درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبور شد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد.
هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد. مرد حیران مانده بود که چکار کند؟! تصمیم گرفت که ماشینش را همانجا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود.
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:  از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره باز کن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی. آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.
پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست. هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی، پس چرا انداختنت تیمارستان؟ دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام ولی احمق که نیستم!

مقتل 2

ابن شهر آشوب به نقل از ابی مخنف می گوید:

حسین -ع- بر زمین افتاد. اسبش از او دفاع می کرد و بر سواران دشمن می جهید و آنان را از زین بر زمین می افکند و لگدکوب می کرد. چهل نفر از دشمن را کشت، سپس خود را به خون حسین -ع- آغشته کرد و به طرف خیمه امام روان شد، در حالی که با صدای بلند شیهه می کشید و سُم بر زمین می کوبید.


طبری از ابی مخنف نقل کرده است که:

وقتی حسین -ع- کشته شد، 33 ضربه نیزه و 34 ضربت شمشیر بر بدنش یافت شد.


ابن شهر آشوب از قول امام باقر -ع- روایت می کند که:

حضرت، سیصد و بیست و چند ضربه نیزه یا شمشیر و تیر بر بدن داشت.نیز 360 جراحت هم روایت شده است. نیز 33 ضربت، غیر از تیرها. نیز 1900 زخم هم گفته اند. تیرها در زره حضرت مثل تیرها در پشت خارپشت بود و گفته اند: همه آن تیرها در جلوی بدن بود.


طبری شیعی گفته است:

امام صادق -ع- فرمود: حسین -ع- را چنان یافتند که 33 ضربت نیزه و 44 ضربت شمشیر خورده بود و در جُبه آن حضرت بیش از 110 پارگی یافتند که اثر ضربت نیزه و تیر بود و 120 هم روایت شده است.


رنگین کمان: ...

مقتل

...

خوارزمی می گوید:

سپس آن حضرت از جنگ ناتوان شد و سر جای خود ایستاد. هر یک از مردم که به طرف او می آمد (و او را در آن حال می دید) برمی گشت و خوش نداشت که دستش به خون او آغشته شود تا آنکه مردی از طایفه کِنده به نام مالک بن نسر آمد و با شمشیر بر سر مبارک او زد. حضرت، خودی بر سر داشت. شمشیر، آن خود را شکافت و سرش پر از خون شد. حسین-ع- به وی گفت: هرگز مباد که با دست راستت آب و غذا بخوری! خدا تو را با ستمگران محشور کند! کلاهخود خود را کنار انداخت و کلاهی پوشید و پارچه ای روی آن بست.

ادامه مطلب ...

دانلود

ی روضه از حاج محمود کریمی گذاشتم واستون، شدیدا پیشنهاد میکنم گوش کنین. تصورش خیلی سخته، واقعا وحشیانه بود..

محمود کریمی


رنگین کمان: رژیم صهیونیستی ناچار شد شرایط حماس رو بپذیره و آتش بس کنه

عکس نوشت: بدون شرح..