برای دل خودم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خداحافظ ای ماه خوبی ها

ماه رمضون هم تموم شد.. 

خیلیا ماه رمضون پارسال بودن که دیگه امسال تو جمع ما نیستن؛ نمونه ش عموی مادرم که ماه رمضون امسال و قبل از شبهای قدر فوت کرد. خدارو چه دیدی! شاید ما جزو اون دسته از افرادی باشیم که ماه رمضون سال دیگه تو این دنیا نباشیم و با بار سنگین گناهامون حسرت ماه رمضون و شبهای قدرش رو بخوریم..


خیلیا هم تو این دنیا بودن ولی بنا به دلایلی نتونستن روزه بگیرن؛ مثل مریضی، مسافرت، کهولت سن و ...


خیلیا هم تو این دنیا بودن ولی تو این دنیا نبودن! خیلی راحت و بدون هیچ عذر شرعی علنا و در ملأعام و با افتخار تمام روزه خواری میکردن. درسته که تو این دنیا خوشن ولی تو اون دنیا باید جوابگو باشن.. 

خلاصه خواستم بگم که خیلی از ماها تو این ماه خواب بودیم و موندیم و با کوله باری خالی این ماهو به پایان می بریم. امیدوارم بعد ماه رمضون هم همه چی به خوبی و طبق قول پ قرارا پیش بره..

میخوام ی اعترافی بکنم: به جرأت میگم، تا چند سال پیش من ازون دسته آدمایی بودم که وقتی ماه رمضون شروع میشد پیش خودم میگفتم چقدر مونده تا تموم بشه! و روزا رو میشمردم تا به آخر برسه و آخراش که میشد میگفتم کاش تموم نمیشد ولی الان اینجوری نیستم. چند روزه دارم غصه میخورم از اینکه ماه رمضون داره تموم میشه و خدا خودش شاهده که به هیچ عنوان دوس ندارم تموم شه. کاش کل سال برای ما ماه رمضون بود..

نازنین ارباب، عاشقتم

نمیدونم از کجاش شروع کنم؟ چه جوری باید حرفمو بزنم؟! از صبح دارم بهش فک میکنم ولی نتونستم بنویسم.. دوس داشتم اونطوری که فریناز یا ر ف ی ق عزیز یا حتی دختر مردابی حرفاشونو قشنگ میزنن منم بتونم. 

شب سوم و آخر قدر بود که ی حاجتی رو از ته دل و ملتمسانه از خدا خواستم، هنوز به ی هفته نکشید که خیلی زودتر ازون چیزی که تصور می کردم حاجتمو داد و بَرات کربلامو امضا کرد.. و من بودم و اشکایی که مثل بارون بهاری سرازیر میشدن از چشمام و شوک دیدن اسمم تو لیست زایرای اصلی حرمش.. از خدا میخواستم که هرچی خیره و به صلاحمونه همون بشه ولی تو دلم مطمئن بودم که اسمم درمیاد. به شکرانه این نعمت بزرگی که نصیبم شده دو رکعت نماز شکر خوندم.

دعایی که فریناز در حق بچه ها کرده بود برای من مستجاب شد و میاد خبر کربلایی شدنمو توی وبم میخونه..


رنگین کمان ۱: یک ماه و نیم چشم انتظاری..

رنگین کمان ۲: شیرینی این سفر اینه که اولین سفر زیارتی متأهلی منه، اونم سفر کربلا..

رنگین کمان ۳: دیروز یکی از بهترین روزای عمرم بود، دقیقا مثه روزی که اسمم واسه عمره دراومده بود