ملا نصر الدین

یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت . ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد . وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت. بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد.
بعد ملا نصرالدین گفت: لعنت بر من که نمی دانستم که اگر الاغ به جایگاه رفیع و پُست مهمی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را هلاک می کند!!!  

 

پ. ن 1: تولد یه ماهگی ترنجه، یادتون نره حتما برین بهش سر بزنین. 

پ. ن 2: فکر میکنم به قولی که ازتون گرفتم پابند نیستین. نظرم داره عوض میشه

دعا می کنم که..

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند..  

* پ. ن۱: این شعرو به دوست داشتنی ترین فرد زندگیم تقدیم میکنم. خودش میدونه کیه   شرمنده، تا اطلاع ثانوی از بردن اسمش معذورم  

* پ. ن2: دیدم ستوده خانم تو وبش اسم  شاپرک رو قرمز نکرد گفتم خودم یه چیزی بنویسم که توش شاپرک باشه، اونوقت قرمزش کنم  

هیچستان

به سراغ من اگر می آیید

پشت هیچستانم

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است.

که خبر می آرند، از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک.

روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی ست که صبح

به سر تپه ی معراج شقایق رفتند.

پشت هیچستان، چتر خواهش باز است

تا نسیمی عطشی در بن برگی بدود،

زنگ باران به صدا می آید.

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاری ست.

 

به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من


* پ.ن : پاراگراف آخر این شعر روی سنگ مزار سهراب برای همیشه موندگار شده. 

* پ.ن: این قالب یه یادگاری از طرف عزیزترین کس زندگیمه و من خیلی دوسش دارم.

پیشنهاد

سلام به دوستای خوب خودم 

یه پیشنهاد دارم واستون، اگه قول بدین که بهش عمل کنین منم ادامه ش میدم وگرنه مثل حالت سابق میشه.جدیدا من دوباره علاقه پیدا کردم که علاوه بر ترنج، شاپرک رو هم آپ کنم، به شرط اینکه ترنج رو فراموش نکنین.اگه ببینم که ترنج رو بیخیال شدین دیگه شاپرک رو آپ نمی کنم.  

حالا میخوام ببینم نظرتون چیه؟؟