بدترین سفر عمرم

از کجاش بگم که همه جاش سخت بود. از بیابونایی که ی درختم توش پیدا نمیشد، از گرمای عجیب هوا، از آفتابی که ی سره تو کله ما فقط نور میداد، از ماشینی که نمیشد کولرشو روشن کرد، از راهی که خیلی طولانی بود.. از کجاش بگم که دلم پر درده! اگه آفتاب جوندار بود و در دسترس، مطمئن باشین تا حالا تیکه پارش کرده بودم. از بس آتاب خورده به صورتم مثه لبو قرمز قرمزه. تو اون هوای بووووق چشمتون روز بد نبینه ماشینمون خراب شد که این خرابیشم داستان داره و بماند. مارو وسط بیابون اذیت کرد حسابی که ایشالا هرچی زودتر خدا اوراقش کنه. بازم دمش گرم با اون وضعیتش داغونش مارو از همدان تا ساوه آورد. خلاصه طوری شد که باید تعمیرش میکردیم، رادیاتورش سوراخ شده بود، واشر سر سیلندر سوزوند، آب روغن قاطی کرد. خونواده رو فرستادیم تهران و من و بابام موندیم ساوه. اونایی که گفتم ی طرف، از حدود ۴ تا ۱۲ شب هم علاف ماشین بودیم تا درست شه. درست که شد رفتیم سمت تهران، دور و بر ۲ نصفه شب بود که رسیدیم.

خلاصه اینکه تا حالا تو هیچ مسافرتی اینجوری اذیت نشده بودیم، واقعا رو مخ بود. یعنی اگه یکی تو خیابون بهمون گیر میداد تا جا داشت کتکش میزدیم. الانم خدا رو شکر برگشتیم خونمون. بهش که فک میکنم اعصابم خرد میشه. فردا هم باس برم دانشگاه واسه استادمون ارایه بدم تا نمرمونو رد کنه، هنوزم که هنوزه هیچی نخوندم. فکر کنم فردا باید همدیگه رو نیگا کنیم فقط.. 

سلام بر زندگی

تو این چنتا مستند پخش شده، مستند محسن رضایی خیلی به دلم چسبید. انصافا همه چیزش عالی بود با کمترین نقص. دو سری پخش کردن هر دو سری رو دیدم. از نظر من مستندها هم خیلی تاثیرگذارن جدای از مناظره ها. مزخرف ترین مستند، مستند ولایتی بود..

میشه گفت تا حدودی دارم به گزینه نهاییم نزدیک میشم، ۴ تا موندن. تو این ۴ تا یکی رو باید انتخاب کنم.. ایشالا هر کی اومد روی کار شعارهاشو فراموش نکنه و همینطوری که واسه تبلیغات میومدن بین مردم بعد رای آوردنشونم بیان تو جمع مردم و باهاشون آشتی کنن..

 

 

رنگین کمون: میخوام قالبمو عوض کنم، از دوستان میخوام قالبای جدید که با روحیات بلاگ اسکای جدید سازگاره بهم معرفی کنن.