این روزها که می گذرد، هرروز

در انتظار آمدنت هستم!

اما

با من بگو که آیا، من نیز

در روزگار آمدنت هستم؟

                                       قیصر امین پور


رنگین کمان 1: برای تعجیل در فرج و سلامتی آقا، صلوات فراموش نشه

رنگین کمان 2: چند روزی میشه که مامان بابام رفتن مسافرت و من تنهام! دلم واسشون خیلی تنگ شده

آواز عاشقانه

آواز عاشقانه ما در گلو شکست

حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست


دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه دل ما در گلو شکست


سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست


ای داد، کسی به داغِ دلِ باغ دل نداد

ای وای، های های عزا در گلو شکست


آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست


" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت

" آیا " زیاد رفت و " چرا " در گلو شکست


فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست


تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست                     قیصر امین پور


Oo ...

oO آهنگ وبم دیوانه کننده ست

رمز جدید ( غریبه تو جمعمونه) ;)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یک کوفه زخم

حضرت مسلم (ع) - غزل

کارش میان معرکه بالا گرفته بود

‏شمشیر را به شیوه ی مولا گرفته بود

‏تنها میان مردم بیعت فروش شهر

‏انبوه کینه دور و برش را گرفته بود

‏دلواپس غریبی امروز خود نبود

‏امّا دلش به خاطر فردا گرفته بود

‏دیدی که از ارادت دیرینه ی حسین

‏یک کوفه زخم در بدنش جا گرفته بود؟

‏با سنگ، پای بیعت او مهر می زدند

‏باور نکرد از همه امضا گرفته بود

‏این شهر خواب بود و ندانست قدر او

‏او شب برای مردمش احیا گرفته بود

‏جرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی

‏آن شعله ها برای همین پا گرفته بود

 

شاعر: محمد ارجمند

مگسی را کشتم..

مگسی را کشتم  

نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است 

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است 

طفل معصوم به دور سر من میچرخید،  

به خیالش قندم 

یا که چون اغذیه مشهورش تا به این حد گَندَم!!! 

ای دو صد نور به قبرش بارد؛ 

مگس خوبی بود.. 

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،  

مگسی را کشتم!..                                             حسین پناهی

 

عکس نوشت:    

   

                                                  

 

سفر به خیر

یادتونه این شعر شفیعی کدکنی رو؟ یادش بخیر، چه زود گذشت..


به کجا چنین شتابان؟

  گون از نسیم پرسید

- دل من گرفته زین جا
   هوس سفر نداری
      ز غبار این بیابان؟

- همه آرزویم اما
    چه کنم که بسته پایم.

به کجا چنین شتابان؟

- به هر آن کجا که باشد
     به جز این سرا، سرایم

- سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
     چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
          به شکوفه‌ها، به باران
               برسان سلام ما را

پ.ن 1: دوستای خوبم، خواهشا انقدر اصرار نکنین که آپ کردین، ی بار که گفتین کافیه، سر فرصت میام..

پ.ن 2:
عجب موتوری!!
                
 

چراغ

بیراهه رفته بودم

آن شب

دستم را گرفته بود و می کشید

زین بعد همه عمرم را

بیراهه خواهم رفت 

                                                حسین پناهی

دعا می کنم که..

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند..  

* پ. ن۱: این شعرو به دوست داشتنی ترین فرد زندگیم تقدیم میکنم. خودش میدونه کیه   شرمنده، تا اطلاع ثانوی از بردن اسمش معذورم  

* پ. ن2: دیدم ستوده خانم تو وبش اسم  شاپرک رو قرمز نکرد گفتم خودم یه چیزی بنویسم که توش شاپرک باشه، اونوقت قرمزش کنم  

هیچستان

به سراغ من اگر می آیید

پشت هیچستانم

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است.

که خبر می آرند، از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک.

روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی ست که صبح

به سر تپه ی معراج شقایق رفتند.

پشت هیچستان، چتر خواهش باز است

تا نسیمی عطشی در بن برگی بدود،

زنگ باران به صدا می آید.

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاری ست.

 

به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من


* پ.ن : پاراگراف آخر این شعر روی سنگ مزار سهراب برای همیشه موندگار شده. 

* پ.ن: این قالب یه یادگاری از طرف عزیزترین کس زندگیمه و من خیلی دوسش دارم.

نقش

نقش پایی مانده بود از من، به ساحل، چند جا 

       ناگهان شد محو، 

                       با فریاد موجی سینه سا! 

آن که یک دم، بر وجود من، گواهی داده بود؛ 

از سر انکار می پرسید: کو؟ کی؟ 

                                     کِی؟ کجا؟ 

ساعتی بر موج و بر آن جای پا حیران شدم 

از زبان بی زبانان می شنیدم نکته ها: 

 

ای جهان: دریا، 

            زمان: چون موج، 

                       ما: مانند نقش، 

لحظه ای مهمان این هستی دِهِ هستی رُبا!

ادامه مطلب ...