خدایا شکرت..

امروز بعدازظهر داشتم میخوابیدم که ی پیامک خوابو از سرم پروند.. از سازمان حج و زیارت بود،  اسمم واسه عمره دانشجویی در اومده.. هنگ کردم یهو! ناخودآگاه اشکم اومد


نمیدونم الان باید بخندم یا باید گریه کنم..! 6 سال منتظر ی همچین روزی بودم

فقط میتونم بگم خدایا، هزاران هزار بار شکرت.. شکرت که این توفیقو نصیبم کردی که بتونم بیام زیارت خونه ت هنوزم که هنوزه باورم نمیشه که اسمم در اومده، تا نرم هیچیو باور نمیکنم

رمز قبلی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

داستان ایرانی ها در بهشت و جهنم

میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه؟
ما یک عده ایرونی توی بهشت داریم که فکر میکنن اومدن خونه باباشون!
به جای ردای سفید، همه  شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! بجای پابرهنه راه رفتن کفش نایک و آدیداس درخواست میکنن. هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون 'بنز' یا 'ب ام و' یا 'تویوتا لکسوز' جائی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد!

ادامه مطلب ...

خسته م، خیلی خسته م..

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عکسای من

دریا از اتاق ما


 




میخوام به درد خودم بمیرم..



پ.ن: ببخشید که نمیام وبتون، بنا به دلایلی نمیتونم بیام. فرصت کنم حتما میام، به بزرگی خودتون ببخشید..

تبریک

پیشاپیش ولادت ضامن آهو، امام رئوف، امام رضا و همچنین دهه کرامت رو به همه تبریک میگم. دعا کنین که بتونم امسال برم مشهد؛ چون من سالی ی بار میرفتم مشهد ولی الان 2 ساله که نتونستم برم مشهد! دلم خیلی تنگه  

          

مشکل شنوایی

اول نوشت: شاید این داستان واستون تکراری باشه ولی به نظرذم ارزش دوباره خوندنو داشته باشه..

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است...

به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این خاطر، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است ، آزمایش ساده ای وجود دارد، این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...

« ابتدا در فاصله  4 متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. »

آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم. سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:
« عزیزم ، شام چی داریم؟ » جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: « عزیزم شام چی داریم؟ »
و همسرش گفت: « مگه کری؟! » برای چهارمین بار میگم: « خوراک مرغ » !!

حقیقت به همین سادگی و صراحت است.

مشکل، ممکن است آن طور که ما همیشه فکر میکنیم، در دیگران نباشد؛ شاید در خودمان باشد...

عکس نوشت: اینم از ماشین عروس..

رمز داده میشه..

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

من اومدم

سلام بچه ها، بالاخره بعد از ی مدت طولانی دوری از نت برگشتم. خیلی دوران سختی بود ولی خوشحالم که دوباره برگشتم. تو این مدت اتفاقای زیادی واسم افتاد، چه خوب چه بد؛ خوبش اینکه بالاخره عمو شدم بدش اینکه دوباره دانشگاهها شروع شده! منتظر آپای بعدیم باشین؛ فعلا..