-
دل نوشته..
دوشنبه 1 شهریور 1389 19:12
چقدر سخته که بعد از ۳ سال رفاقت و ۲ سال هم اتاقی بودن با اونا، نتونی حرف دلتو بهشون بگی! چقدر سخته که بعد این همه سال با هم احساس راحتی نکنین! چقدر سخته که بعد این همه سال کنار هم بودن باهاشون احساس غربت کنی! این موضوع برای من خیلی سخت بود و عذابم می داد. قبول دارم که از حرفای من ناراحت می شدند ولی طرز رفتار من...
-
گل گندم
شنبه 30 مرداد 1389 22:07
گل گندم خوب است، گل خوبی زیباست، ای دریغا که همه مزرعه دلها را علف هرزه کین پوشانده ست، هیچ کس فکر نکرد که در آبادی ویران شده، دیگر نان نیست و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا، چرا ایمان نیست؟! و زمانی شده ست که به غیر از انسان، هیچ چیز ارزان نیست!
-
یکی بردارید
پنجشنبه 28 مرداد 1389 19:05
بچهها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست. در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچهها رویش نوشت: هر چند تا مىخواهید بردارید! خدا مواظب سیبهاست.
-
تو هم بگذر..
چهارشنبه 27 مرداد 1389 11:01
در این دنیا که ابرها هم نمی بارند به حال من.. تو هم بگذر.. ازین تنها.. تو هم بگذر.. این شعرو دوستم افشین دنیادیده که خیلی دوسش دارم و همکلاسیم بود واسم فرستاده
-
مریضی
دوشنبه 25 مرداد 1389 22:38
دیشب بابام ییهو حالش بد شد. بعد فوتبال بود، روبروی خونمون یه دکتر داریم بردیمش پیش اون. بنده خدا بیخواب شد. گفت که آب بدنش کم شده و فردا رو نباید روزه بگیره. کلی حال کرد دیگه. یه بسته قرص بهش داد و یه سرمم بهش وصل کرد و فرستادش خونه. از شانس بد ما سرمه کار نمی کرد یعنی گیگیلکش چکه نمی کرد. ساعت ۱/۵ بود زنگ زدم واسه...
-
سخن بزرگان- دکـتر شریعتی
دوشنبه 25 مرداد 1389 03:18
دوستانی که انتظار می کشیدند « به زودی » هم فرا رسید و به قولی که داده بودم حالا دیرتر یا زودتر عمل کردم: خدایا، مرا از همه فضایلی که به کار مردم نیاید، محروم ساز. ای خدای بزرگ، به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم، کمی با کفش های او راه بروم. زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار...
-
دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان
یکشنبه 24 مرداد 1389 11:47
خدایا نیرومندم نما در این روز در بپا داشتن دستور و فرمانت و بچشان در این روز شیرینی یادت را و مهیا کن در این روز مرا برای انجام سپاسگذاریت به کرم خودت و نگهدار مرا در این روز به نگاهداریت و پرده پوشی خودت ای بیناترین بینایان
-
وقــت غـذا
شنبه 23 مرداد 1389 14:32
از بهلول پرسیدند وقت غذا چه موقع می باشد؟ گفت: غنی را هر وقت که بخواهد و فقیر را هر وقت که بیابد..
-
تـسـت هـوش
پنجشنبه 21 مرداد 1389 12:17
مسئله 1 - فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید . در ایستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس می شوند ، در ایستگاه دوم 3 نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند . راننده چند سال دارد ؟ مسئله 2 - پنج کلاغ روی درختی نشسته اند ، 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند . حال چه تعداد کلاغ روی درخت باقی می ماند ؟ مسئله 3 - چه تعداد از هر نوع...
-
طـنـز
چهارشنبه 20 مرداد 1389 19:27
یه روز یه آقایی نشسته بود و روزنامه می خوند که یهو زنش با ماهی تابه می کوبه تو سرش. مرده میگه: برای چی این کارو کردی؟ زنش جواب میده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه کاغذ پیدا کردم که توش اسم سامانتا نوشته شده بود... مرده میگه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش...
-
شرط مروت و جوانمردی
سهشنبه 19 مرداد 1389 10:57
چنان شنودم که مردی سحرگاه به تاریکی از خانه بیرون آمد، تا به گرمابه رود. در این راه دوستی را از آن خویش بدید. گفت:« با من بیا تا با هم به گرمابه برویم.» دوست گفت:« تا به در گرمابه با تو همراهی کنم، لیکن در گرمابه نتوانم آمد که کاری دارم. تا به نزدیک گرمابه با وی برفت، به سر دوراهی رسیدند و این دوست پیش از آنکه دوست را...
-
علامت تعجب پاریسی ها
دوشنبه 18 مرداد 1389 18:24
رابیندر آنات تاگور، شاعر هندی، در پاریس روزی با رومن رولان، نویسنده فرانسوی، در شهر گردش می کرد. در اثنای گردش از کنار برج ایفل گذشتند. رولان نظر او را درباره برج سوال کرده بود،تاگور گفته بود: این برج علامت تعجبی است که پاریسی ها در برابر مردم دنیا قرار داده اند تا به خودشان احسنت بگویند.
-
دو نفر بودند همراه...
دوشنبه 18 مرداد 1389 10:02
کاروانی از مردمان کاشان به حاکم شکایت بردند که دو راهزن کاروان صد نفری ما را غارت کردند! حاکم با تعجب پرسید: چگونه صد تن با دو تن برنیامده اند؟ یکی از آنان در پاسخ گفت:« آنها دو نفر بودند همراه و ما صد نفر بودیم تنها!»
-
سوغات آیینه
دوشنبه 18 مرداد 1389 09:56
یوسف مصری را دوستی از سفر رسید، گفت: جهت من چه ارمغان آوردی؟ گفت: از تو خوب تر هیچ نیست، آیینه آورده ام تا هر لحظه روی خود را در وی ببینی!
-
الهی
سهشنبه 12 مرداد 1389 16:08
آنگاه که خورشید در تاریکی نگاه آسمان فرو می رود و ماه فانوس به دست بر تخت تنهایی خود تکیه می زند و آن هنگام که افسانه های خفته در دل گیتی بر بستر خاموش کهکشان ظلمانی زنده می شود و آن دم که فریادهای وحشیانه ارواح فسرده بر پیکر سرد و بی روح تاریخ نقش می بندد، این حضور سبز توست که آرام بخش روح خسته من است. ای پروردگار...
-
عطیه خلیفه به بهلول
سهشنبه 12 مرداد 1389 16:05
روزی هارون الرشید مبلغی به بهلول داد تا آنرا در میان فقرا و نیازمندان تقسیم نماید. بهلول پول را گرفت و پس از چندی به خود خلیفه بازگرداند. هارون از علت آن سوال نمود. بهلول جواب داد: من هرچه فکر کردم از خود خلیفه محتاج تر و فقیرتر کسی را نیافتم. این بود که پول را به خود تو پس دادم، چون می بینم مأمورین و گماشتگان تو در...
-
سخن ضد و نقیض
پنجشنبه 7 مرداد 1389 11:08
سه نفر به مغازه کفاشی رفته و سه جفت کفش برداشتند. اولی گفت: به پایم گشاد است. کفاش گفت: چند روزی که بپوشی خودش را جمع می کند. دومی گفت: این کفش برای پایم تنگ است. کفاش گفت: چند روزی با آن راه رفتی گشاد می شود. سومی گفت:فعلا به اندازه پایم است تا یعد ببینم چه می شود. کفاش گفت:خاطر جمع باشید به همین اندازه خواهد ماند.
-
اس ام اس های قشنگ
چهارشنبه 30 تیر 1389 10:24
باد می وزد … میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی تصمیم با تو است . . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * زیباترین حکمت دوستی ، به یاد هم بودن است ، نه در کنار هم بودن . . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دوست داشتن بهترین شکل مالکیت و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است . . . * *...
-
10 قدم برای جذب انسانها، ایده ها و فرصتهای عالی
چهارشنبه 30 تیر 1389 09:58
1) حقیقت را بگویید منظور این نیست که فقط دروغ نگویید . گفتن حقیقت حد مشخصی دارد، که با در نظر گرفتن آن هم خودتان احساس آزادی و راحتی خواهید کرد و هم دیگران به سمتتان جلب می شوند . باید سعی کنید حقیقت را از موضع عشق بگویید، نه از موضع قدرت یا ترس . 2) خودتان باشید منطقی باشید . خودتان را به همان صورت که هستید قبول کنید...
-
نامه ای از دوزخ
چهارشنبه 30 تیر 1389 09:56
روزی مردی به سفر می رود و به محض ورود به اتاق هتل، متوجه می شود که هتل به کامپیوتر مجهز است. تصمیم می گیرد به همسرش ایمیل بزند. نامه را می نویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه می شود و بدون اینکه متوجه شود نامه را می فرستد. در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی، زنی که تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه بازگشته...