الهی

آنگاه که خورشید در تاریکی نگاه آسمان فرو می رود و ماه فانوس به دست بر تخت تنهایی خود تکیه می زند و آن هنگام که افسانه های خفته در دل گیتی بر بستر خاموش کهکشان ظلمانی زنده می شود و آن دم که فریادهای وحشیانه ارواح فسرده بر پیکر سرد و بی روح تاریخ نقش می بندد، این حضور سبز توست که آرام بخش روح خسته من است. ای پروردگار زیبایی ها، ای شکوه هرچه بودن و خواستن، مرا دریاب و وجود حقیر مرا در حضور پرفیض و برکت خود ناپدید کن. باشد که در پرتو عظمت و کرامت خدایی تو از هرچه خواستن است رها شوم. در خود غرقم کن پیش از آنکه مرداب آلوده گناه مرا در خود غرق کند و قبل از آنکه تاریکی و ظلمات، نور وجود تو را از من بگیرد و قبل از آنکه فراموش کنم که در دریای وجود توام، مرا از اندیشه بودنت محرومم نکن..                                        

نظرات 3 + ارسال نظر
آفتابگردون سه‌شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 18:23

سلام
من دوباره اومدم شاپرک خونی
نمیدونم چه حکمتی داره این شاپرک هیچ وقت ازش خسته نمیشم

سلام بر گل آفتابگردون
نظر لطفته، اونجوریام که میگی نیست! منم باید حباب گردی رو شروع کنم

نیلوفر پنج‌شنبه 14 مرداد 1389 ساعت 12:17 http://khoneye-dewdrop.blogsky.com/

خدایا چقدر احساس می کنم بهت نزدیکم
دستمو بگیر
نوشته ات عال بود

خب ما آدما شباهت های زیادی با هم داریم،شایدم من و تو با هم تله پاتی داشته باشیم!

faryad سه‌شنبه 12 مرداد 1389 ساعت 19:12 http://mojebigarar.blogfa.com/

تحریم چرا؟موافقیدیامخالف؟؟http://www.box.net/shared/huyccbizrk ----- http://i25.tinypic.com/16a8ab8.jpg

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد