مریضی

دیشب بابام ییهو حالش بد شد. بعد فوتبال بود، روبروی خونمون یه دکتر داریم بردیمش پیش اون. بنده خدا بیخواب شد. گفت که آب بدنش کم شده و فردا رو نباید روزه بگیره. کلی حال کرد دیگه. یه بسته قرص بهش داد و یه سرمم بهش وصل کرد و فرستادش خونه. از شانس بد ما سرمه کار نمی کرد یعنی گیگیلکش چکه نمی کرد. ساعت ۱/۵ بود زنگ زدم واسه دکتر که سرم خراب به ما دادی!! منو راهنمایی میکرد که این کارو بکن، اون کارو بکن. خلاصه هر کاری کردم نشد که نشد. به دکتره گفتم خودت بیا درستش کن. بنده خدا اومد یه خورده این ور و اون ورش کرد درست شد.کارش تموم شد و گذاشت رفت.. همون لحظه کانال یک فیلم سینماییش شروع شد؛ کشتی آنجلینا که نه کشتی آنجلیکا بود. ولی بیچاره بیخواب شد دکتره..!! منم تا سحر نخوابیدم و نزدیکای ساعت 3 بود که سرم تموم شد و درش آوردم. تا سحر که بیکار و بیدار بودم اومدم وبلاگ گردی و یه خورده هم آپ کردم خودمو..
نظرات 1 + ارسال نظر
ghazaleh سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 23:42 http://www.sabretalkh.blogfa.com

خیلی خوبه که همه جا یه رد پایی از اقوام گرام میبینم

پس چی فکر کردی!! کلا ما از خاندان بزرگواری هستیم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد