؟؟؟

ی مورد دیگه از سوالای تو ذهنمو میخوام بگم: فرض کنین یکی از دوستای مجازیتون داره میاد مسافرت اونم به شهر شما؛ شما حاضرین که از نزدیک ببینیدش یا به همون دنیای مجازی کفایت میکنین؟! دلیلتونم واسم بگین.

پ.ن 1: در رابطه با پست قبل که ازتون پرسیدم حاضرین جونتونو واسه وطنتون فدا کنید؛ باید بگم که تقریبا 99% شما جوابتونو با شک و تردید گفتین، یعنی اینکه پنجاه پنجاه بودین همتون.

پ.ن 2: دوستای عزیز، پی نوشتا هم جزیی از متن هستن؛ خواهشا پی نوشتا رو هم بخونین و سوالای الکی نکنین که من خیلی به این موضوع حساسم

نظر شما چیه؟؟؟

کم کم ذهنم داره فعال میشه، سوالای زیادی میاد به ذهنم. همش میخوام بدونم اگه خودم بودم چیکار میکردم! حاضر بودم ریسک کنم یا نه! راستش وقتی دیشب قسمت آخر سریال نابرده رنجو میدیدم گریم گرفت ممکنه بهم بخندین ولی صحنه هاش واسه من دلخراش بود. رفتم تو فکر... از خودم پرسیدم اگه من جای اونا بودم حاضر میشدم جونمو واسه وطنم بدم یا فرار میکردم ازش؟! شاید زبونن بگم آره میرفتم ولی اگه تو موقعیتش قرار میگرفتم جا میزدم! خیلی سوالای دیگه تو ذهنم دارم که هنوز جوابی واسشون پیدا نکردم.. به نظر خودتون، شما اگه خودتون بودین چیکار میکردین؟ احساسی جواب ندین، فکر کنین الان تو موقعیتشین، چیکار میکردین؟! حاضر بودین جونتونو فدا کنین؟!

پ.ن 1: من امشب طرحم تموم میشه، اگه بخوام بیام نت 12 شب به بعد میام اونم با گوشی..
پ.ن 2: امروز دوره کلاس شنام تموم میشه، دوره بعدیش ماه رمضونه که منم با کله میرم
پ.ن 3: قابل توجه دوستان، بالاخره تاییدو برداشتم؛ ببینم چیکار میکنین..

مـرگ

امروز رفتم به وب دختر مردابی خیلی دلم گرفت. یکی از دوستای خوبشو از دست داده بود انگار که دوست منم بود! وقتی پی نوشتشو خوندم خیلی دلم گرفت؛ وقتی فهمیدم که ی دختر کوچولو هم داره بیشتر سوختم. میدونم که مرگ حقه؛ خدا تو قرآن میگه: " کُـلُ نفسٌ ذائِقةُ المُـوت" ولی خیلی وقتا آدما نمیتونن باهاش بسازن. کاش همونطور که همش به فکر مشکلات زندگیمون هستیم ی خورده به فکر مـرگ هم بودیم؛ اگه اینطور بود که نور علی نور میشد؛ سمیه عزیز من از همینجا بهت تسلیت میگم.

 ی سرم به وبلاگ رگبار آرامش زدم، خیلی با پست خدای دریایی... دریای خدایی حال کردم. واقعا که عالی بود. پیشنهاد میکنم شما هم حتما بخونینش..


پ.ن 1: لطفا اسم شاپرکو تو لینکاتون به تیک... تاک... تغییر بدین.

پ.ن 2: دیروز ساعت 12 که از خونه رفتم بیرون تا 12 شب کلا 1 ساعت اومدم خونه. همشم در حال ورجه وورجه بودم. اومدم خونه افتادم تصور کنین تو ی روز 2 سانس استخر، 1/5 فوتبال چیکار میکنه آدمو! شانس آوردم تو استخر غرق نشدم