ناصرالدین شاه سالی یک بار آش نذری می پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می یافت تا ثواب ببرد در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هریک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک می کردند، بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند.
عده ای دیگ های بزرگ را روی اجاق می گذاشتند و خلاصه هرکس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. خود شاه هم بالای ایوان می نشست و قلیان می کشید و از آن بالا نظاره گر کارها بود. سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.
به دستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد و او می بایست کاسه آنرا از اشرفی پُر کند و به دربار پس بفرستد. کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند. پرواضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد.
آقا استفاده کردیم.....
آقا م ق خیلی ممنون استفاده کردیم......
خواهش میشه آقا
سلام!!
لطفا به وب منم سر بزنید ودر صورت تمایل به تبادل لینک باخبرم کنید.البته تازه راه افتاده و هنوز مطالب کامل نیست.ممنون!
قهرمان صلح
ghahremanesolh.blogfa.com
سلام
ایشالا میام
خیلی جالب بود
نشنیده بودم تا به حال
بله تمام ضرب المثل های ما ریشه و داستان واقعی دارند و اصیل هستند
سلام دوست خوبم
آدم لذت می بره وقتی اصل ماجرا رو میشنوه و میفهمه ریشش از کجاست
سلام از ما دوست جدید خوبم
چقدررر جالب
مرسی مقداد اطلاع رسانی می کنی یه چی بهمون اضافه می شه
می خوای آشی برات بپزم که یه وووووووووجب روغن روش باشه حالا؟
ولی عجب شاهی بوده ها!
خواهش میشه. دارم زکات علممو میدم دیگه
هوس آش کردم ولی سکه ندارم
ناصر عشق قلیون بوده خفن
جالب بود!
بالاخره ریش ی این حرف رو هم فهمیدیم!
همه ضرب المثلای ما واسه خودشون داستانای واقعی دارن