درد بی درمان

دلم میخواد مثه سابق باشم، بیام و بگردم اینجا ولی دیگه نمیشه. دیگه اون حس و حال از دست رفت و من هیچوقت مثه سابق پررنگ نمیشم اینجا. دلیلشو نمیدونم ولی کم کم دارم کم فروغ میشم؛ اگه میتونستم ازین فضا دل بکنم مطمئن باشین خیلی وقت پیش رفته بودم و پشت سرمم نگاه نمی کردم، چه کنم که نمی تونم...

چند شب پیش که بارون میزد ی صحنه ای دیدم که خیلی منو سوزوند! اینکه تو اون بارون و اون سرما و تو دل شب، یکی با دوچرخه فونیکسِش تو سطل آشغالا دنبال ی لقمه نون واسه خودش و زن و بچش بود. خیلی درد داره این صحنه. اینکه ی عده تو این مملکت خوشی بیش از حد دارن، ی عده اینطوری دنبال روزی خودشه. من مطمئنم اون زحمتی که این آدما میکشن خیلی بیشتر از زحمت امثال ماها می ارزه. خدا به داد مسئولای ما تو اون دنیا برسه..

رنگین کمان 1: ایشالا اگه عمری باقی موند، اربعین کربلا هستم. دارم کارای ویزا رو انجام میدم..
رنگین کمان 2: امیرعلی در 2 سالگی
             

نظرات 7 + ارسال نظر
مژگـــان شنبه 23 آذر 1392 ساعت 18:56 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

سلام
واقعا خوشحالم براتون
اربعین و کربلا
بقول فریناز اون موقع نشد برین که یه زمان بهتر با شرایط بهتر برید! حکمت خدا رو میبینی!
التماس دعا دارم مثل همیشه
زیارت پیشاپیش قبول باشه
راستی با بانو میرین دیگه؟

سلام
خیلی ممنون. منم همون موقع میگفتم راضیم به رضاش، مطمئناً حکمتی توش بوده.
اگه لایق باشم حتما، دوستان جای خود دارن. ایشالا که قسمتتون بشه
نه متأسفانه، تنها میرم

فریناز پنج‌شنبه 21 آذر 1392 ساعت 22:15

من بودم:-D

نیازی به معرفی نداری شما، آی پیت معلومه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 آذر 1392 ساعت 22:14

بعدا میام میخونمت و نظر میدم و نظراتو ج میدم فعلا بینهایت خوشحالم که داداشیمون کربلایی شده

صاحب اختیاری
ممنون

فریناز پنج‌شنبه 21 آذر 1392 ساعت 22:13

جدییییییی میگی مقداد؟؟؟؟
به سلامتی
خوشبه حالت پیاده
ینی جز ارزوهاییه که راستش نمیدونم هیچ وخ موقعیتش پیش میاد یا نه....


یادته؟ چقد ناراحت بودی؟ گقتیم بت حتما یه دفه دیگه و خیلی بهتر از این شرایط میری

دیدییییی؟؟؟؟
اربعین اونجایی
اونم پیاده

ینی اینقد خوشحال شدم که الان باگوشیم اومد بودم سر بزنم باگوشیمم دارم برات کامنت میذارم
خداروهزارهزار بار شکر کربلاشو میبینی بالاخره امسال

سارا دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 20:36 http://rade-paye-shab.blogfa.com

سلام
فقط 3روزه که از کربلا اومدم اما اونقدر دلم هواییه که خدابدونه.خیلی دعا کنید.سلام منو به آقا برسونید.

سلام
خوشا به سعادتت، زیارت قبول. روزای اول که برمی گردی دلت همینطوری بی قراره، بعد ی مدت عادی میشه واست.
سلام همه رو میرسونم

مریم جمعه 15 آذر 1392 ساعت 12:51 http://najvaye-tanhai.blogsky.com/

چقدر این پستت غمگین بود مقداد!!!
خب آدما گاهی هستن و گاهی مجبورن نباشن
این غصه داره؟؟؟
هر جا هستی... هر جا هستیم... مهم اینه که شاد باشیم به دل
لبخند باشیم به لب... مهربون باشیم به یاد هم
ازون صحنه ها هم زیاد می بینم... به وفور... به قول خودت خدا به داد مسئولا برسه اون دنیا
ایشالله اینبار دیگه رفتنت قطعی بشه و از کربلا برامون پست بذاری

این امیرعلی هم مردی شده برا خودش... ای جان لباسشو
خودش یه دسته گله وسط گلا

چه کنیم دیگه!
تا الان که قطعیه.
2 سال گذشتا! باورت میشه؟!

نازی پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 22:05

سلام
یادش بخیر اون قدیما رو هممون مثل هم درگیر نت بودیم...میومدیم میترکوندیم همه جا رو یادش بخیر خوش بودیم واسه خودمون

و جالب هم اینجاست که هممون تقریبا باهم کمرنگ شدیم اما تو کمرنگ تر شدی...
منم دیگه نت از اولویت هام برداشته شده و درگیر کارامم اما بازم نمیتونم از نت و بچه ها دل بکنم

اون صحنه هایی هم که گفتی رو میفهمم حتی دیدنش هم درد داره...
اما زیاد پیش نیومده که از نزدیک ببینم همچین صحنه هایی رو به غیر از یکی دو بار...

میگما امیر علی چقدررر بزرگ شده...یادش بخیر وقتی تازه به دنیا اومده بود

سلام
قدیما یادش بخیر، کاش اون جوی که بینمون بود ی روزی برگرده، با آدماش.
نمیدونم، شاید اونموقع ها اوایل کارمون بود خیلی گرم بودیم و 24 ساعته تو نت بودیم ولی حالا دیگه سرد شدیم.

ازین صحنه ها من زیاد دیدم و بازم خواهم دید..

میبینی؟! 2 سال مثه برق و باد گذشت، 2 روز دیگه میبینی امیرعلی واسه خودش مردی شده. عمر آدم خیلی زود می گذره..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد