قابل تامله، نه؟!

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟

همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد! بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم..


جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد. پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد..


جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :

آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را به قتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید! به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود...!


پ.ن: دور اول امتحاناتم تموم شد. 2تا دیگه مونده که میره واسه 26 و 27 دی امروزم ی امتحانی داشتم که ازش میترسیدم، شکر خدا خوب بود ولی بازم میترسم از نمره!


عکس نوشت:


   


بعدا نوشت: دیشب اینجا زلزله اومدم جالبه؛ هنوز زلزله شروع نشده برق قطع شد! ولی خدارو شکر به خیر گذشت راستی، امیر علیم خونه ماست الان

     

نظرات 25 + ارسال نظر
نگین چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 19:47 http://www.patty.blogsky.com

مقــــداد چقدر خوبه اینجا

به به نگین خانم، ازینورا
به احتمال زیاد چشات باید قشنگ ببینه

لطیفه شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 16:23 http://daryartalatom.blogfa.com

سلام داداشیم....
حالت خوبه مقداد؟
نگرانتم چرا اپ نمیکنی؟
چیزی شده داداش؟؟؟

سلام..
به مرحمت شما! همه چی امن و امانه چند روز دیگه هم آپ میکنم..

نسا جمعه 30 دی 1390 ساعت 16:44

من رمز می خوام!!!

اومدم

Neusha جمعه 30 دی 1390 ساعت 12:52 http://nime-harf.mihanblog.com

سلام داداش مقداد
خوبی؟
وبت دیر بالا میاد
راستی رمزو هم بده لطفا

سلام، ممنون خوبم. واسه چند نفر پیش اومده این مشکل نمیدونم بخاطر چی! با موزیلا باز کن..
اومدم..

امید چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 10:04 http://garmak.blogsky.com/

یاد شعر بوعلی افتادم که وقتی بهش تهمت کفر زدند

داستان قشنگی بود

ممنون مقداد جان

خواهش میشه

لطیفه سه‌شنبه 27 دی 1390 ساعت 13:56

سلام مقداد.....تورو خدا ببخش داداشی....شرمندم باورکن.....نتونستم بیام پیشت.....ببخش...
خوبی حالا؟
چه خبر؟

سلام
من خوبم، خیلی وقته بی خبریم ازت!!

ر ف ی ق دوشنبه 26 دی 1390 ساعت 15:59 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

سلام داداش
زلزله اومد که اومد
الحمدالله به خیر گذشت
حالا چرا رمز جدید گذاشتی به ما ندادیش
اثر زلزله بوده
اشکال ندارن ِ

سلام
آره شکرخدا به خیر گذشت الان اومدم ر ف ی ق جان

شیما دوشنبه 26 دی 1390 ساعت 10:15 http://vanoushe.persianblog.ir

بابا دم شما جیز دیگه!
پس شتری که در خونه ی هر تهرونی می خوابه؟
اخه داشاشی تقصیر من چیه تو این تهرون کوفتی عروس شدم ...
یه دور از جون بگی بد نیستا

بابا جوگیر! چه خودتو چسبوندی به تهرونیا!!
دیگه مقصر خودتی، رفتی قاطی تهرونیا شدی دیگه کسی که خربزه میخوره بندری هم میزنه دور از جون تهرونیا، شما که تهرونی نیستی عزیز من

داستانتو خونده بودم!

از زلزله دور از جونت مثه سگ می ترسم! هر شب سوره اذا زلزلت ... می خونم.


آخی، زلزله خیلی بده ها! از ترس زلزله اذا ذلزلت میخونی؟! این شتره بالاخره در خونه تهرونیا میخوابه، زلزله توراهه

مـــقـــــــــــداد
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
..
.
.
.
.
..

.
..
.
.
.
.

..
.
..
..

..

..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

..
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..

..
.
.
بوس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد