اولین تماسمونو یادته؟ 25 آبان 89، یادته بعدها بهم میگفتی چقدر اونروز پشت تلفن خجالتی بودی! هیچ وقت هیچ وقت اونروز رو فراموش نمی کنم.
یادته شبایی که با هم صحبت میکردیم رو؟ چقدر خوش بودیم! حتی 0.00000000001% احتمال ی همچین روزی رو نمی دادیم. میدونی دوستیمون کی جدی تر شد؟ ی نگاه به عکس پایین بنداز:
یادش بخیر، 2 دی 89 که اولین و آخرین بار دیدمت! خیلی قیافت مظلوم بود! میدونی با چه شوق و ذوقی این همه راهو کوبیدم و اومدم تا فقط و فقط تورو ببینم؟!
همه چی داشت به خوبی و خوشی پیش میرفت که یهو سد محکمی جلومون سبز شد! هیچوقت فکر ی همچین روزی رو حتی تو خیالمم نمیکردم. ازون موقع بود که همه چی عوض شد و همه چیز دست به دست هم داد تا مارو از هم جدا کنه..
25 خرداد 90، نحس ترین روز تاریخ عمرم بود که هیچوقت از ذهنم بیرون نمیره تا لحظه مرگم! بخدا اشکها و بغضتو از پشت تلفن حس میکردم که بخاطر من بروز نمیدادی!!
خوب من، تو فرشته زندگی من بودی و با
رفتنت زندگیمو جهنم کردی.. این 7 ماه بهترین دوران فراموش نشدنی زندگی من
بود.. و الان در اوج ناباوری به این امید نشستم که ی روزی مشکلمون حل بشه و
ما دوباره بهم برسیم..
عشق من، از صمیم قلبم خوشبختی رو واست آرزو میکنم و از خدا میخوام که هرچی غم و غصه تو زندگیت هست از سر راهت برداره و دنیارو همیشه شاد شاد داشته باشی.
ماه من، دلم واست خیلی تنگ میشه، واسه اون صدای قشنگت.. ( یادگاریهات واسه همیشه پیشم میمونه تا وقتی که بمیرم )
عشق من.. خداحافظ واسه همیشه...
پ.ن: این دستخطشه..
سلام مقداد
همون دو سه روز پیش پستتو خوندم
ولی اصلن نتونستم کامنت بذارم....
دلم گرفت
اصن سخته واسم درکش...که چرا همیشه یه سدی هست
....
امیدوارم بهترینا در انتظارتون باشه
شاید اینا سختیای عشقه...که بدون اینها حتما عشق اینقد ارزش نداشت...
پس سعی کن قبول کنی و بسپاری به اون بالایی
مطمئن باش اگه قسمت هم باشین همه ی سدها برداشته میشه...
حتی غیر ممکن ترینشون
عشق معجزه هم داره...
هنوز هر دوتون خیلیییی وقت دارید...هنو اول اوله راهید...
ولی اینم می دونم فراموش کردن این چیزا کار ساده ای نیست...
یعنی فک کنم هیچ وقت کامل فراموش نمیشن...
واسه همین سخت میشه...
امیدوارم آدم صبوری باشی...
به هر حال اگه حرفی زدم که ناراحتت کرد معذرت می خوام...
سلام سارا(:
میدونم که میای پستامو میخونی و ممنونم بابت این کامنت قشنگت. اصلا از حرفات ناراحت نشدم، مگه چی گفتی؟!
حرفات درسته، عشق به همین راحتیا بدست نمیاد و به همین راحتیا هم فراموش شدنی نیس! دیگه کار از صبوری گذشته، باید قبول کنیم و باهاش کنار بیایم، کاری که داریم انجامش میدیم. حرفات خیلی قشنگ بود سارا، انگار رو در رو باهام میحرفیدی
سلام مقداد جان
دلم گرفت با خوندن این پستت
و نمی دونم چی باید بگم
ولی بزرگی قلبت ستودنیه
من هم با امیدت برای حل مشکلی که فاصله بینتون انداخته همراه میشم
من هم دعا می کنم که این مانع برداشته بشه
شاید خدا همراهتون بشه شاید خدا به قلب عاشقتون نگاه کنه
شاید...
امیدوارم همه چیز درست بشه مقداد جان
سلام سمیه.. خوشحالم که برگشتی دوباره
خیلی ازت ممنونم. امیدوارم ولی دیگه امیدواری جواب نمیده..
سلام
همونطور که منو میشناسی حرفمو رک میزنم....
تلخ اما صادق...
بین صبر و عادت تفاوت هست....
این روزا صبور باش...همانا خداوند صابرین را دوست دارد...
اما عادت نکن...یکی از نظرات در مورد عادی شدن این شرایط گفته بود....و این تلخ و گزندست....
اینا رو گفتم چون میدونم اونقدر عاقل هستی که این رابطه ی تو از این بچه بازی های این دور و زمونه نیست...
و در همه حال او نظاره گر شماست...
سلام.. زیادم میشناسمت
صبور باشم ولی عادت نکنم!! تلخه ولی باید عادت کرد، راه دیگه ای هم نداره.. رابطه ما فراتر از تصورت بود.. مرسی بابت نظرت
من سحر خیز هستم همیشه مقداد
اگه قراره بنویسی تا آروم بشی باشه بنویس
یعنی اصلا نمیدونم چه کاری از من بر میاد واسه جفتتون
اول خدا که هست کنارهر دوتون و کمک میکنه کنار بیاین
بعدشم گذر زمانه که خیلی چیزا رو کمرنگ میکنه
قوی باش پسر
مـــــــــــــــــــــرد
از قدیم گفتن سحرخیز باش تا کامروا شوی
اگه قراره کاری بربیاد از دست خودمونه، باید باهاش بسازیم و بسوزیم.. من قویم، همه رو میزنم((:
آقا ما نظر دادیم ولی جواب ندادی یهو نگی بعد بی معرفتی کردی و نیومدی وبم
کی؟ من؟ بی معرفت چیه سینا! یعنی من جواب هرکسیو ندادم بیمعرفته؟!
سلام...
برای هیچ چیز هیچ وقت دیر نیست مقداد جان...
ممنونم که اومدی...
برات بهترین هارو میخوام و ارزو می کنم...
یاحق
سلام.. خواهش میشه، منم همچنین.
در پناه حق
وای مقداد این چه پستی بود اون بالا زدی؟
مرد که گریه نمیکنه
قوی باش
یه جمله ستا اما یه دنیا حرف داره توش
حرف دلم بود خب.. خودت گفتی بنویسم تا آروم شم، منم مینویسم..
سحرخیر شدیا آجی!(:
اکنون دیگر به اقلیمی رسیده ای که هوایش آتشگون است رنجت دیگر نه ُ تنهایی ُ که بی اویی است ... او رفت اما بی آنکه بداند هم در خاطرت ماند وهم در خاطره ات...
هم در خاطرم و هم در خاطره ام
ممنوم ازت رفیق..
سلام
بسی ناراحت کننده بود...اما من هنوز میگم امیدتون رو از دست ندین هیچ وفت....شاید هنوز هم راهی باشه....امیدوارم یه روز اینجا به حالت اولش برگرده....امیدوارم.........
شاد و پیروز باشید
سلام به خانم دکتر.. اون ته مها ی خورده امید مونده امیدوارم جواب بده.. ایشالا..
سلام
بابت رمز ممنون
خدا بهت صبر بده.راستش نمی دونم چی بگم چون تاحالا عاشق نشدم و فعلا قصد چنین کاری رو هم ندارمبنابراین اگه بگم درکت می کنم دروغ گفتم