قابل توجه دوستانی که لواشک تزریق میکنن؛ این عکس واسه 3 روز پیشه که خودم تک و تنها این لواشکو خوردم. آخ که تک خوری چه حالی میده..
این دو تا عکس گوسفندای خونه عممه، بره هارو ببینین! چه ژستی گرفتن؛ انگار دارن عکس یادگاری میگیرن!
این عکس مال تابستون 2، 3 سال پیشه. زمینی که میبینین ترک خورده یه آب بندان بوده که تو گرمای تابستون خشک شده. ی وقت فکر نکنین که من این صدفو گذاشتم اینجا، همینجا بود. اینم از شکارهای خودمه
این عکسم زمینای شالیزاری پشت خونمونه. تو فصل برنج جای خیلی دیدنی و قشنگیه، خیلی من میمیرم واسه ی همچین جاهایی
پ.ن 1: ایام شعبانیه رو تبریک میگم بهتون.
پ.ن 2: الان جایی خوندم که قهوه تلخ تا 2 ماه آینده بیرون نمیاد. چراشو تو سری 25 که این هفته میاد بیرون خود مهران مدیری توضیح میده.
از امروز ی بخش جدید به شاژرک اضافه میشه تحت عنوان عکسای من. قراره عکسایی که تا بحال خودم گرفتم رو بزارم تو وبلاگ تا شما هم ببینید.
به سرم زد این عنوانو توی گوگل سرچ کنم:"جایگاه ایران از نظر سرعت اینترنت در جهان" نتایجشم خیلی جالب بود. گفتم واستون بزارم تا شما هم بدونین:
در آخرین آماری که کشورهای دنیا را از نظر سرعت اینترنت خانگی مورد مقایسه قرار داده است کره جنوبی دارای بیشترین سرعت اینترنت است اما ایران در رده 144 دنیا از ونزوئلا، نیجریه، بولیوی، عراق و پاراگوئه عقب تر است. این آمار نشون میده که کاربران کشور کره جنوبی همچنان خوش اقبال ترین کاربران اینترنت در جهان به شمار می روند و از سرعتی برابر 34.31 مگابیت بر ثانیه استفاده می کنند. پس از کره جنوبی کشور لتونی با سرعتی برابر 24.46 مگا بیت بر ثانیه، جمهوری مولداوی با 21.76 مگابیت بر ثانیه، ژاپن با 20.38 مگابیت بر ثانیه، سوئد با 20.10 مگابیت بر ثانیه، جزایر آلند با سرعت 19.84 مگابیت بر ثانیه، رومانی با سرعت 18.64 مگابیت بر ثانیه، بلغارستان با سرعت 17.66 مگابیت بر ثانیه، هلند با سرعت 17.15 مگابیت بر ثانیه و لیتوانی با سرعت 16.79 مگابیت بر ثانیه به ترتیب رتبه های دوم تا دهم را به خود اختصاص داده اند. کشورهای توسعه یافته ای از قبیل سوئیس، آلمان، دانمارک و بلژیک رتبه های 15 تا 18 را اشغال کرده اند و فرانسه، آمریکا و روسیه به ترتیب در رتبه های 20 و 28 و 29 قرار گرفته اند. کانادا و انگلستان نیز در جایگاه 32 و 33 قرار دارند.
خدایا منم بنده گناهکارت ، همون که همیشه از یادت
غافله ، خدایا من بی آبرو ی خواهش ازت دارم اونم فرج امام زمانه .......
خدایا این رو سیاه ازت میخواد که اونو جزء سربازای حضرت قرارش بدی و شهادت
در رکابش رو همچنین..... الهی آمین
سلام آقا جان
نمیدونم چرا وقتی گرفتار میشم یاده شما می افتم ، وقتی
گناه سراسره وجودمو میگیره ، اونوقت که دیگه حالم از خودمو کارام بهم
میخوره ، وقتی دلم اونقدر از گناهایی که کردم پره و.....
آقا جانم دستمو بگیر ، نه ببخشید شما دستمو گرفتین که
الان دارم باهاتون درد دل میکنم ، آقا همه ایرادا از منه اینو خودم میدونم ، آقا کمکم کن تا وجدانم بیدار شه و برگرده به اون اصل
وجودی خودش ، آقا شرمنده ام از این همه رو سیاهی ، شرمنده ام
....شرمنده....
آقا با این همه رو سیاهی بازم برای فرجتون دعا میکنم
آخه به رحیم بودن خدا اطمینان دارم اون انقدر مهربونه که حتی دعای یه گناه
کار مثل من رو هم قبول میکنه .
می گویند مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماری کرد. دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نیافت. سراسیمه به سراغ اهالی رفت و سراغ الاغ های گمشده را گرفت. از قرار معلوم کسی الاغ ها را ندیده بود. نزدیک ظهر، در حالی که مرد روستایی خسته و ناامید شده بود، رهگذری به او پیشنهاد کرد، وقت نماز سری به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالای منبر از جمعیت نمازخوان کسب اطلاع کند. مرد روستایی همین کار را کرد. امام جماعت از باب خیر و مهمان دوستی، نماز اول را که خواند بالای منبر رفت و از آن جا که مردی نکته دان و آگاه بود، رو به جماعت کرد و گفت: «آهای مردم در میان شما کسی هست که از مال دنیا بیزار باشد؟» خشکه مقدسی از جا برخاست و گفت: «من!» امام جماعت بار دیگر بانگ برآورد: «آهای مردم! در میان شما کسی هست که از صورت زیبا ناخشنود شود؟» خشکه مقدس دیگر برخاست و گفت:«من!» امام جماعت بار سوم گفت:«آهای مردم! کسی در میان شما هست که از آوای خوش (صدای دلنشین) متنفر باشد؟» خشکه مقدس دیگری بر پا ایستاد و گفت:«من!» سپس امام جماعت رو به مرد روستایی کرد و گفت: بفرما! سه تا خرت پیدا شد. بردار و برو
کیسه ی کوچک چای تمام عمر دلباخته ی لیوان شد
ولی هر بار که حرف دلش را می زد صدایش توی آب جوش می سوخت .
کیسه ی کوچک چای با یک تکه نخ رفت ته لیوان
حرف دلش را آهسته گفت...
لیوان سرخ شد
راه طولانیست و جاده پر پیچ و خم.. اینجا هوا ابریست، آنجا را نمی دانم..
وقت دور زدن است، نیم نگاهی به آینه داشته باش شاید کسی نگاهت میکند.. گوشهایت را تیز کن، شاید کسی با ناله ای خفیف تو را میخواند..
پ.ن: از ی چیزی خیلی خوشحال شدم. آرامشم بیشتر شد..
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد و برف ناامیدی بر سرم یکریز می بارد. چگونه بگذرم از عشق؟ از دلبستگیهایم؟ چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم؟!
دست به صورتم نزن!
میترسم بیفتد نقاب خندانی که به چهره دارم و بعد... سیل اشکهایم تو را با خود ببرد و باز من میمانم و تنهایی...