متاسفم واستون

نمیدونم این تفکیک جنسیت دانشگاها به مغز نداشته کی رسیده که اینطوری دانشگاهای مارو دارن به گند میکشن؟! یعنی اینکه کلاسارو جدا کنن مشکل ما حل میشه؟ گیریم که کلاسارو جدا کردن، تو محیط دانشگاه رو میخوان چیکار کنن؟ این گند کاریایی که بیرون دانشگاه میکنن رو میخوان چیکار کنن؟؟

خیلی کلاس درس اضافی داریم که تفکیک کردن!! جمعیت دانشگاهها در حال انفجاره، یکی نیس بهشون بگه که رو چه حساب اینطور فله ای ظرفیت دانشگاههارو اضافه میکنین؟ به جای این کارا ی چنتا دانشگاه خوب بسازین بعد هر غلطی خواستین بکنین بکنین.

پیشنهاد میکنم بزنین ایرانم به 2 قسمت تقسیم کنین، قسمت راست رو اختصاص بدین به مردا و چپم بدین به زنا تا ملت به گناه نیفتن!!



سیاسی نوشت: مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران گفته که روز التماس غربی ها برای خرید نفت ایرانم میرسه

یعنی واقعا من انقدر پستم که با حیوون مقایسه م میکنی و میگی حیوونم این زندگی رو داره؟؟؟؟ حرفات مثه ی چاقویی بود که فرو کردی تو قلبم.. امروز با حرفات خُرد شدم؛ چیزی که اصلا انتظارشو نداشتم!! و من بازم ترجیح دادم سکوت کنم مثه همیشه..


Oo پ.ن 1: با اینکه زخم زبون زیاد میشنوم ولی هنوز واسه مکه رفتن مصمم هستم؛ امیدوارم که گول شیطونو نخورم و اون خریتی رو که نباید بکنم رو نکنم.

oO پ.ن 2: حتی گوش دادن به آهنگ هم حرفاتو از ذهنم بیرون نمیبره..

Oo پ.ن 3: برای آرزوهایی که می میرند سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد..

oO پ.ن 4: لطفا چیزی نپرسید که مطمئنا جوابی در کار نیست.

Oo پ.ن 5: تا اطلاع ثانوی نظرات تاییدییه.

قیمت هر انسان

چه کسی میگوید که گرانی شده است؟ 

 

دوره ارزانی است 

 دل ربودن ارزان، 

دل شکستن ارزان،  

دوستی ارزان است 

چه شرافت ارزان 

آبرو قیمت یک تکه نان 

و دروغ.. 

از همه چیز ارزان تر 

قیمت عشق چقدر کم شده است! 

کمتر از آب روان.. 

و چه تخفیف بزرگی خورده است

قیمت هر انسان.. 

 

*پ.ن: نمیخواستم نظرات رو باز بزارم ولی بخاطر دوستان باز میزارم نظرات این پستو 

*پ.ن: تاریخ اعزاممون مشخص شده(اواخر فروردین تا اواسط اردیبهشت) ولی روزش مشخص نشده. 

 

** عکس نوشت: 

        

ای معنای انتظار یک لحظه بایست، دیوانه شدن بخاطرت کافی نیست؟ یک لحظه بایست و یک جمله بگو تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟



                                               اللهم عجل لولیک الفرج

آواز عاشقانه

آواز عاشقانه ما در گلو شکست

حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست


دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه دل ما در گلو شکست


سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست


ای داد، کسی به داغِ دلِ باغ دل نداد

ای وای، های های عزا در گلو شکست


آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست


" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت

" آیا " زیاد رفت و " چرا " در گلو شکست


فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست


تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست                     قیصر امین پور


Oo ...

oO آهنگ وبم دیوانه کننده ست

تولد :)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تلنگر

گاهی وقتا رفتن به قبرستون واسه آدما خیلی لازمه، حداقل واسه چند دقیقه هم که شده میتونه آدمو متحول کنه؛ واسه همینم هست که تو اسلام سفارش شده که هر چندوقت ی بار سری به قبرستون بزنین تا بدونین که جهان پس از مرگی هم هست؛ از نزدیک ببینین اونایی که اونهمه پول و قدرت داشتن الان زیر خروارها خاک خوابیدن، نه پولشون و نه قدرتشون به کمکشون نیومد..

امروز رفته بودیم روستامون، سر راهمون رفتیم سر قبر پدربزرگ و مادربزرگم. ی نگاه به قبرستون انداختم وقتی که اونهمه قبرو دیدم ی خورده دلم لرزید.. ازین میترسم که هیچی واسه خودم ندارم که ببرم اون دنیا!
راستش چند روزه که این موضوع ذهنمو مشغول کرده اونم بخاطر تلنگریه که ر ف ی ق تو وبش بهم زد..
چنتا سوال دارم ازتون: شما چطور با مرگ کنار میاین؟ اصلا نظرتون راجع به مرگ چیه؟

عکس نوشت: دیوار اتاقمون تو خوابگاه- سال 87



بعدا نوشت: بازم باختیم؛ خیلی زود شیرینی برد داربی رو زهرمارمون کردن

رمز جدید ( غریبه تو جمعمونه) ;)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تبریک :*

برد شیرین پرسپولیس رو به همه پرسپولیسی ها تبریک میگم، خداییش خیلی بهم چسبید..


دوست داشتن در مقابل استفاده کردن

زمانیکه مردی در حال پولیش کردن اتومبیل جدیدش بود کودک 4 ساله اش  تکه سنگی را بداشت و  بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت. مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون آنکه به دلیل خشم متوجه شده باشد که با آچار پسرش را تنبیه نموده! در بیمارستان به سبب شکستگی های فراوان چهار انگشت دست پسر قطع شد. وقتی که پسر چشمان اندوهناک پدرش را دید از او پرسید: "پدر کی انگشتهای من در خواهند آمد"!

آن مرد آنقدر مغموم بود که هچی نتوانست بگوید به سمت اتومبیل برگشت و چندین بار با لگد به آن زد حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی که پسرش روی آن انداخته بود  نگاه می کرد. او نوشته بود: " پدر دوستت دارم"   روز بعد آن مرد خودکشی کرد..

 

خشم و عشق حد و مرزی ندارند، می توانید(عشق) را انتخاب کنید تا زندگی دوست داشتنی داشته باشید و این را به یاد داشته باشید که اشیاء برای استفاد شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند در حالیکه امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیاء دوست داشته می شوند..


* عکس نوشت: