-
ایـران و بورکینافاسو
یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 09:37
در بورکینافاسو افراد از مشاغل پایین شروع میکنند و به تدریج ممکن است ارتقا پیدا کنند، در ایران برخی افراد مادرزادی مدیر و رئیس اند و اولین شغلشان (در بیست و چند سالگی) مدیریت و ریاست است. در بورکینافاسو برای یک مقام دنبال فرد مناسب میگردند، در ایران برای یک فرد، دنبال مقام مناسب میگردند، و حتا در صورت لزوم یک مقام...
-
- ـ - ـ - ـ
سهشنبه 13 اردیبهشت 1390 15:58
تنها یک نفر مرا فهمید و آن هم هیچوقت نفهمید.. آفتابگردون نوشت: اما بعضی وقتا صدای گریه،خیلی از حرفای نگفته ای که شاید نتونی بگی رو آشکار میکنه
-
رمز قبلی
سهشنبه 6 اردیبهشت 1390 22:35
-
حالم خوب نیس
شنبه 3 اردیبهشت 1390 11:28
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 فروردین 1390 12:19
بعضی وقتا فکر کردن به یه سری مسایل آزارم میده! مثلا کشوری که ۸ سال با ما تو جنگ بوده و ملت ما رو قتل عام کرده، اسیرای جنگیمونو به وحشیانه ترین وضع ممکن شکنجه میداده و خیلی از کثافت کاری های دیگه ای که در حق ما کرده حالا شده کشور دوست و برادر ما!!!!!!!!!!!!! وقتی این جمله رو میشنوم واقعا میسوزم! حالا کلی صادراتم داریم...
-
خسته م..
دوشنبه 15 فروردین 1390 00:46
قرار بود واسه پست جدیدم ماجرای سفرم به جنوب رو بزارم که نظرم عوض شد. اصلا دوس نداشتم آپ سال جدید رو با اوقات تلخی شروع کنم، دوس داشتم مثل همیشه پستای شاد بزارم ولی نشد.. دوس دارم که این پستو کامل بخونین و اگه وقت و حوصله ندارین دوس ندارم بخونین. خدارو 100 هزار مرتبه شکر می کنم که یکی رو دارم که باهاش درد و دل کنم و...
-
.
یکشنبه 14 فروردین 1390 18:35
منتظر آپ جدید باشین، سعیمو میکنم تا آخر شب آپ کنم. اگه نشد میره واسه فردا قابل توجه بعضی ها که تهدید کردن
-
تـ ـبـ ـریـ ـک
چهارشنبه 25 اسفند 1389 23:40
داشتم به این فکر میکردم که واسه آخرین آپ سال 89 چی بزارم؟! میخواستم این دم آخری یه متنی از خودم بنویسم. در حد چنتا جمله خلاصه می کنم: سال 1389 پر بود از فراز و نشیب واسه من. بهترین اتفاقی که واسم افتاد این بود که خدا یه نعمت خیلی خیلی بزرگ بهم داد که من تا عمر دارم شکرگذارشم امیدوارم که سال 90 سالی پر از هیاهو، خوشی،...
-
روزگاری دزدها هم با شرف بودند
پنجشنبه 19 اسفند 1389 04:35
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند : چرا اینهمه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین. اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت،...
-
قدرتـــِ خـدا
پنجشنبه 12 اسفند 1389 00:22
دوست دارم نظرتونو راجع به این عکسا بدونم: * پ. ن ویژه: دوست دارم... * پ. ن 1: چند وقتیه از سمیه ( وبلاگ دختر مردابی ) خبری ندارم، یهو و بی خبر غیبش زد اگه احیانا کسی ازش خبر داره حتما منو در جریان بزاره * پ. ن 2: تیممون تو جام باشگاههای آسیا دیشب باخت ولی تو بازی برگشت حال این عربا رو حتما می گیریم نـظـر یـادتـون...
-
نحوه کسب موفقیت در ایران
چهارشنبه 4 اسفند 1389 22:43
در کتاب حاجیآقا نوشته صادق هدایت (1945)، حاجی به کوچکترین فرزندش درباره نحوه کسب موفقیت در ایران نصیحت میکند: توی دنیا دو طبقه مردم هستند: بچاپ و چاپیده؛ اگر نمیخواهی جزو چاپیدهها باشی، سعی کن که دیگران را بچاپی! سواد زیادی لازم نیست، آدم را دیوانه میکنه و از زندگی عقب میاندازه! فقط سر درس حساب و سیاق دقت بکن!...
-
فرشته و آرزوها
شنبه 23 بهمن 1389 17:17
یه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سی و پنجمین سالگرد ازدواجشون رفته بودند بیرون که یه جشن کوچیک دو نفره بگیرن. وقتی توی پارک زیر یه درخت نشسته بودند یهو یه فرشته کوچیک خوشگل جلوشون ظاهر شد و گفت: چون شما همیشه یه زوج فوق العاده بودین و تمام مدت به همدیگه وفادار بودین من برای هر کدوم از شما یه دونه آرزو برآورده میکنم! زن از...
-
وصیت نامه جالب و زیبای حسین پناهی !!!! ...
سهشنبه 12 بهمن 1389 23:46
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت نگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبد شکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا...
-
عـشـق
سهشنبه 5 بهمن 1389 14:30
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟ دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"دوست دارم تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟ من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی باشه.. باشه!!!...
-
ملا نصر الدین
دوشنبه 27 دی 1389 11:55
یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت . ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد...
-
دعا می کنم که..
سهشنبه 21 دی 1389 09:22
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد همیشه از حرارت عشق گرم باشد و تو برایم دعا کن...
-
هیچستان
پنجشنبه 16 دی 1389 22:40
به سراغ من اگر می آیید پشت هیچستانم پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است. که خبر می آرند، از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک. روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی ست که صبح به سر تپه ی معراج شقایق رفتند. پشت هیچستان، چتر خواهش باز است تا نسیمی عطشی در بن برگی بدود، زنگ باران به صدا می آید....
-
پیشنهاد
سهشنبه 14 دی 1389 12:01
سلام به دوستای خوب خودم یه پیشنهاد دارم واستون، اگه قول بدین که بهش عمل کنین منم ادامه ش میدم وگرنه مثل حالت سابق میشه.جدیدا من دوباره علاقه پیدا کردم که علاوه بر ترنج، شاپرک رو هم آپ کنم، به شرط اینکه ترنج رو فراموش نکنین.اگه ببینم که ترنج رو بیخیال شدین دیگه شاپرک رو آپ نمی کنم. حالا میخوام ببینم نظرتون چیه؟؟
-
کربلا
شنبه 20 آذر 1389 14:48
تیر ماه ۸۱ بود که واسه کربلا اسم نوشتیم. تا عمر دارم این سفرو فراموش نمی کنم. انگار تموم دنیا رو دادن بهم، خیلی خوشحال بودم. میخواستم یه قسمت خیلی خیلی قشنگ از سفرمونو واستون بگم: از مرز عراق که رد شدیم یه مامور و یه فیلمبردار انداختن تو ماشینمون. منو که پشت راننده نشسته بودم انداختن ته ماشین تا فیلمبرداره بشینه! ته...
-
لعنت به روزگار
چهارشنبه 17 آذر 1389 23:45
-
درد و دل
سهشنبه 16 آذر 1389 02:15
خیلی واسم پیش اومده که مجبور بودم بین دل و عقل یکی رو انتخاب کنم و من همیشه دلمو انتخاب میکردم!! نمیدونم چرا ولی همش اسیر دلم می شدم! الانم نمیدونم حسمو چه جوری باید بگم؟؟؟؟؟؟ دلم میخواد همه بدونن که من خیلی ناراحتم از خیلی چیزا، خیلی کَسا، خیلی خیلی خیلی... نمی دونم چی باید بگم؟! فقط و فقط اومدم تا اینکه خودمو خالی...
-
نارنگی چینی
شنبه 13 آذر 1389 01:47
دیروز بعد ناهار میخواستم بخوابم. خوابم میومد ولی حال خوابیدنم نداشتم. مامانم برگشت بهم گفت پاشو بریم روستا. منم که خیلی وقت بود پشت فرمون نَشسته بودم گفتم بریم. با یه خورده معطلی بالاخره راه افتادیم و یه ۴۵ دقیقه بعد رسیدیم. اولین جایی هم که رفتیم سر زمینمون بود، فکر کنم یه 40، 45 متری بشه که توش پُر درخت نارنگیه و یه...
-
سفـرنـامـه
دوشنبه 8 آذر 1389 14:17
سلام به همه دوستای وبلاگیم دلم واستون تنگ شده بود، این یه هفته ای که نبودم رفته بودم مسافرت. پدربزرگم از تمتع اومده بود و منم رفتم اونجا. ایشالا که قسمت همه شما بشه الان میخوام یه کوچولو از خاطره سفرم رو واستون بزارم: پدربزرگم یکشنبه هفته قبل از مکه اومد و چون من تا 3 شنبه کلاس داشتم نتونستم برم اونجا. 4 شنبه از...
-
قانون اساسی
یکشنبه 7 آذر 1389 02:49
طبق اصل 33 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، هیچکس را نمی توان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل مورد علاقه اش ممنوع یا به اقامت در محلی مجبور ساخت، مگر در مواردی که قانون مقرر می داند. طبق اصل 34 قانون اساسی، دادخواهی حق مسلم هر فرد است و هرکس می تواند به منظور دادخواهی به دادگاههای صالح رجوع نماید. همه...
-
ماجرای کمر درد ... !!
شنبه 29 آبان 1389 13:01
یه روز صبح یه مریض به دکتر جراح مراجعه می کنه و از کمر درد شدید شکایت میکنه . دکتره بعد از معاینه ازش می پرسه : خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟ مریض پاسخ میده: « من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم که...
-
سلام
سهشنبه 25 آبان 1389 19:31
دوستای خوبم سلام چند روزه که سرم شلوغه و نمیرسم به وبلاگ همتون سر بزنم. ایشالا در اسرع وقت که سرم خلوت تر شد به همتون سر میزنم. در ضمن، عید قربان رو به همتون تبریک میگم..
-
نقش
دوشنبه 24 آبان 1389 11:17
نقش پایی مانده بود از من، به ساحل، چند جا ناگهان شد محو، با فریاد موجی سینه سا! آن که یک دم، بر وجود من، گواهی داده بود؛ از سر انکار می پرسید: کو؟ کی؟ کِی؟ کجا؟ ساعتی بر موج و بر آن جای پا حیران شدم از زبان بی زبانان می شنیدم نکته ها: ای جهان: دریا، زمان: چون موج، ما: مانند نقش، لحظه ای مهمان این هستی دِهِ هستی رُبا!...
-
آفرینش انسان
شنبه 22 آبان 1389 11:36
و خدا خر را آفرید .... و به او گفت: و تو یک خر خواهی بود و مثل یک خر کار خواهی کرد و بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد. خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می...
-
تولدت مبارک
دوشنبه 17 آبان 1389 14:46
امروز واسه یه کار کوچولو اومدم، قصد آپ کردن هم ندارم. متوجه شدم که امروز مورخ 17 آبان 89 تولد یکی از دوستای خوب وبلاگیم به نام ستوده ست اومدم که از طرف خودم تو وبلاگم بهش تبریک بگم و این شعرو تقدیم میکنم بهش: پیش از من و تو بسیار، بودند و نقش بستند دیوار زندگی را زین گونه یادگاران وین نغمه محبت بعد از من و تو ماند، تا...
-
مناجات
یکشنبه 16 آبان 1389 14:53
سلام میکنم به تمام دوستای خوب وبلاگی یه مدت بود که به خاطر یه سری مسایل نمی تونستم آپ کنم، حالا اومدم که آپ کنم یه سری از جملات دکتر شریعتی رو آماده کردم که واستون میزارم: خدایا! اگر باطل را نمی توان ساقط کرد میتوان رسوا ساخت. اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد، طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه...