-
یادته؟
دوشنبه 17 مرداد 1390 14:25
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشکهایش را پاک میکرد و فنجانی قهوه مینوشید پیدا کرد ... در حالی که داخل آشپزخانه میشد پرسید...
-
عکسای من
شنبه 15 مرداد 1390 06:22
واسه این سری چنتا عکس از زمستون سال 86 انتخاب کردم، سالی که بعد 13 سال مازندران برف اومد.. این ماشینه بیچاره، ماشین سرپرستی خوابگامون بود که سقف پارکینگش رو سرش خراب شد. اون ساختمون پشت سرش که روش نوشته 5، بلوک ما بود. مسیر رفت و آمد سرویسای خوابگامونه این عکسو من خیلی دوس دارم. برفیه که دور کلاف چاه نشسته و شبیه ی...
-
بدون شرح!
سهشنبه 11 مرداد 1390 23:54
-
ماه خدا اومد..
سهشنبه 11 مرداد 1390 23:47
سلام دوستای من، ماه رمضونتون حسابی مبارک باشه، خیلی خوشحالم که خدا بهم توفیق داده تا ی ماه رمضون دیگه واسش روزه بگیرم تا میتونین از این ماه استفاده کنین و واسه خودتون ثواب جمع کنین. ی وقت خدایی نکرده تو خواب غفلت نرین که بعدا حسابی پشیمون میشین. امیدوارم بتونم بندگیمو تو این ماه به خدا ثابت کنم هر چند بعید میدونم که...
-
؟؟؟
دوشنبه 10 مرداد 1390 06:39
ی مورد دیگه از سوالای تو ذهنمو میخوام بگم: فرض کنین یکی از دوستای مجازیتون داره میاد مسافرت اونم به شهر شما؛ شما حاضرین که از نزدیک ببینیدش یا به همون دنیای مجازی کفایت میکنین؟! دلیلتونم واسم بگین. پ.ن 1: در رابطه با پست قبل که ازتون پرسیدم حاضرین جونتونو واسه وطنتون فدا کنید؛ باید بگم که تقریبا 99% شما جوابتونو با شک...
-
نظر شما چیه؟؟؟
چهارشنبه 5 مرداد 1390 12:17
کم کم ذهنم داره فعال میشه، سوالای زیادی میاد به ذهنم. همش میخوام بدونم اگه خودم بودم چیکار میکردم! حاضر بودم ریسک کنم یا نه! راستش وقتی دیشب قسمت آخر سریال نابرده رنجو میدیدم گریم گرفت ممکنه بهم بخندین ولی صحنه هاش واسه من دلخراش بود. رفتم تو فکر... از خودم پرسیدم اگه من جای اونا بودم حاضر میشدم جونمو واسه وطنم بدم یا...
-
مـرگ
دوشنبه 3 مرداد 1390 14:05
امروز رفتم به وب دختر مردابی خیلی دلم گرفت. یکی از دوستای خوبشو از دست داده بود انگار که دوست منم بود! وقتی پی نوشتشو خوندم خیلی دلم گرفت؛ وقتی فهمیدم که ی دختر کوچولو هم داره بیشتر سوختم. میدونم که مرگ حقه؛ خدا تو قرآن میگه: " کُـلُ نفسٌ ذائِقةُ المُـوت " ولی خیلی وقتا آدما نمیتونن باهاش بسازن. کاش همونطور...
-
تولدت مبارک:)
جمعه 31 تیر 1390 12:35
اول نوشت: تیک... تاک... اسم جدید این وبه. شاپرک واسه همیشه تاریخی شد، خداحافظ شاپرک امروز روز بزرگیه واسه من که خیلی دوسش دارم. روزیه که شاپرکو زدم تا واسه خودم ی تجربه کسب کنم تو وبلاگ نویسی. الان یکسال ازون روز میگذره و شاپرک هنوز سرپائه. یکسالی که با انواع و اقسام فراز و نشیبها و تلخی و شیرینی ها همراه بود. خدا رو...
-
کلاغ و طوطی
سهشنبه 21 تیر 1390 00:19
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA کلاغ و طوطی هر دو زشت آفریده شدند. طوطی اعتراض کرد و زیبا شد، کلاغ هم راضی به رضای خدا بود . اکنون طوطی در قفس است و کلاغ آزاد! بعدا نوشت ۱: روز جوان رو به همه جوونای دوست داشتنی تبریک میگم خصوصا بچه های مجازی. بعدا نوشت ۲: شمارش معکوس واسه تولد شاپرک شروع شده
-
کــرم شب تــاب
پنجشنبه 16 تیر 1390 12:46
روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد. خدا گفت: چیزی از من بخواهید. هر چه که باشد، شما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشنده است. و هر که آمد چیزی خواست. یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز. یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را. در این میان...
-
عکسای من
سهشنبه 14 تیر 1390 11:23
قابل توجه دوستانی که لواشک تزریق میکنن؛ این عکس واسه 3 روز پیشه که خودم تک و تنها این لواشکو خوردم. آخ که تک خوری چه حالی میده.. این دو تا عکس گوسفندای خونه عممه، بره هارو ببینین! چه ژستی گرفتن؛ انگار دارن عکس یادگاری میگیرن! این عکس مال تابستون 2، 3 سال پیشه. زمینی که میبینین ترک خورده یه آب بندان بوده که تو گرمای...
-
بخش جدید
یکشنبه 12 تیر 1390 17:03
از امروز ی بخش جدید به شاژرک اضافه میشه تحت عنوان عکسای من . قراره عکسایی که تا بحال خودم گرفتم رو بزارم تو وبلاگ تا شما هم ببینید.
-
مملکته داریم؟!
یکشنبه 12 تیر 1390 16:47
به سرم زد این عنوانو توی گوگل سرچ کنم: "جایگاه ایران از نظر سرعت اینترنت در جهان" نتایجشم خیلی جالب بود. گفتم واستون بزارم تا شما هم بدونین: در آخرین آماری که کشورهای دنیا را از نظر سرعت اینترنت خانگی مورد مقایسه قرار داده است کره جنوبی دارای بیشترین سرعت اینترنت است اما ایران در رده 144 دنیا از ونزوئلا،...
-
آقای خوبی ها..
پنجشنبه 9 تیر 1390 20:54
سلام آقا جان نمیدونم چرا وقتی گرفتار میشم یاده شما می افتم ، وقتی گناه سراسره وجودمو میگیره ، اونوقت که دیگه حالم از خودمو کارام بهم میخوره ، وقتی دلم اونقدر از گناهایی که کردم پره و..... آقا جان یه وقتایی بود که اگه یه گناه کوچیک میکردم دلم میگرفت ، عذاب وجدان میگرفتم ، وای اگه اون گناه رو روز دوشنبه و یا پنجشنبه...
-
داستان الاغ
سهشنبه 7 تیر 1390 17:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA می گویند مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماری کرد. دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نیافت . سراسیمه به سراغ اهالی رفت و سراغ الاغ های گمشده را گرفت. از قرار معلوم کسی الاغ ها را ندیده بود. نزدیک ظهر، در...
-
کیسه چـای
یکشنبه 5 تیر 1390 08:51
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA کیسه ی کوچک چای تمام عمر دلباخته ی لیوان شد ولی هر بار که حرف دلش را می زد صدایش توی آب جوش می سوخت . کیسه ی کوچک چای با یک تکه نخ رفت ته لیوان حرف دلش را آهسته گفت... لیوان سرخ شد حرف دلش را اهسته گفت ... لیوان سرخ شد
-
خط خطیهای من
شنبه 4 تیر 1390 02:33
راه طولانیست و جاده پر پیچ و خم.. اینجا هوا ابریست، آنجا را نمی دانم.. وقت دور زدن است، نیم نگاهی به آینه داشته باش شاید کسی نگاهت میکند.. گوشهایت را تیز کن، شاید کسی با ناله ای خفیف تو را میخواند.. پ.ن: از ی چیزی خیلی خوشحال شدم. آرامشم بیشتر شد..
-
چگونه؟!
چهارشنبه 1 تیر 1390 20:55
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد و برف ناامیدی بر سرم یکریز می بارد. چگونه بگذرم از عشق؟ از دلبستگیهایم؟ چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم؟!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 تیر 1390 19:17
خدایت یار تا آن دم که از هستی نشان باشد دعایت میکنم سهمت همیشه آسمان باشد
-
دست نزن!
دوشنبه 30 خرداد 1390 02:17
دست به صورتم نزن! میترسم بیفتد نقاب خندانی که به چهره دارم و بعد... سیل اشکهایم تو را با خود ببرد و باز من میمانم و تنهایی...
-
۲۵ لعنتی
شنبه 28 خرداد 1390 21:39
اولین تماسمونو یادته؟ 25 آبان 89، یادته بعدها بهم میگفتی چقدر اونروز پشت تلفن خجالتی بودی! هیچ وقت هیچ وقت اونروز رو فراموش نمی کنم. یادته شبایی که با هم صحبت میکردیم رو؟ چقدر خوش بودیم! حتی 0.00000000001% احتمال ی همچین روزی رو نمی دادیم. میدونی دوستیمون کی جدی تر شد؟ ی نگاه به عکس پایین بنداز: یادش بخیر، 2 دی 89 که...
-
داستان واقعی
یکشنبه 22 خرداد 1390 02:45
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA خانمی با لباس کتان راه راه و شوهرش با کت و شلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی...
-
چراغ
چهارشنبه 18 خرداد 1390 13:54
بیراهه رفته بودم آن شب دستم را گرفته بود و می کشید زین بعد همه عمرم را بیراهه خواهم رفت حسین پناهی
-
درس
جمعه 13 خرداد 1390 01:07
چه جوریه که بعضیا میگن روزا نمی تونن درس بخونن و شبا تا صبح میشینن پای درس؟! من که مخم ساعت ۱۲ به بعد رسما تعطیل میشه و هر چی بخونم الکیه! ممکنه تا صبح بیدار بمونم ولی اصلا سراغ درس نمیرم!! من وقتی میرم پای درسام وقتی سر و صدا بشه تمرکزم میپره و دیگه نمی تونم درس بخونم، واسه همینم کتابا و جزوه هامو جمع میکنم و میرم...
-
انصراف
چهارشنبه 11 خرداد 1390 01:14
ی مدتیه که فکرم به ی موضوعی حسابی مشغوله: " انصراف از تحصیل " دیگه اون تمرکز لازمو ندارم، دیگه فکر و ذهنم به درس نمیره! نمونش امروز؛ از صبح تا الان پای کتابا و جزوه هام بودم ولی کلا 10 صفحه هم نخوندم! 10 روز دیگه بیشتر به امتحانام نمونده، نمیدونم این ترمو چه جوری باید بگذرونم! خیلی جدی داشتم به این موضوع فکر...
-
مـاه مـن
جمعه 6 خرداد 1390 09:24
ماه من ، غصه چرا ؟! آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد ! یا زمینی را که، دلش از سردی شب های خزان نه شکست و نه گرفت ! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت ، تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !...
-
آف تاب گر دون
یکشنبه 1 خرداد 1390 11:09
-
حدیثی از امام علی(ع)
یکشنبه 1 خرداد 1390 00:47
خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده: 1. رضای خود را در طاعت ها؛ پس هیچ عبادتی را کم نشمارید شاید همان مورد رضای خدا باشد. 2. غضبش را در گناهان؛ پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب او باشد. 3. استجابت خود را در دعاها؛ پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد. 4. ولی و دوست خود را در میان...
-
مرد و دیوانه..
سهشنبه 27 اردیبهشت 1390 09:33
مردی در کنار رودخانهای ایستاده بود. ناگهان صدای فریادی را شنید و متوجه شد که کسی در حال غرق شدن است. فوراً به آب پرید و او را نجات داد... اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را شنید و باز به آب پرید و دو نفر دیگر را نجات داد! اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک میخواستند...
-
یه تغییر کوچولو
چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 14:29
چون یه سری از بچه ها با انگلیس مشکل داشتن یه تغییر کوچولو تو متن قبلی دادم یادم نبود که جای انگلیس بنویسم روباه پیر الان دیگه فکر کنم کسی شکایتی نداشته باشه و از نظر من مقایسه کاملا به جا و خوبی باشه