گاهی وقتا رفتن به قبرستون واسه آدما خیلی لازمه، حداقل واسه چند دقیقه هم که شده میتونه آدمو متحول کنه؛ واسه همینم هست که تو اسلام سفارش شده که هر چندوقت ی بار سری به قبرستون بزنین تا بدونین که جهان پس از مرگی هم هست؛ از نزدیک ببینین اونایی که اونهمه پول و قدرت داشتن الان زیر خروارها خاک خوابیدن، نه پولشون و نه قدرتشون به کمکشون نیومد..
امروز رفته بودیم روستامون، سر راهمون رفتیم سر قبر پدربزرگ و مادربزرگم. ی نگاه به قبرستون انداختم وقتی که اونهمه قبرو دیدم ی خورده دلم لرزید.. ازین میترسم که هیچی واسه خودم ندارم که ببرم اون دنیا!
راستش چند روزه که این موضوع ذهنمو مشغول کرده اونم بخاطر تلنگریه که ر ف ی ق تو وبش بهم زد..
چنتا سوال دارم ازتون: شما چطور با مرگ کنار میاین؟ اصلا نظرتون راجع به مرگ چیه؟
عکس نوشت: دیوار اتاقمون تو خوابگاه- سال 87

بعدا نوشت: بازم باختیم؛ خیلی زود شیرینی برد داربی رو زهرمارمون کردن 
سلام مقدادجان









من احساس می کنم مرگ همواره سرزده از راه می رسد
از آن بلندا
مرگ چون سواری سیاه پوش
سرازیر می شود
و چون توده ای مِه بر پنجره ی اتاقم می نشیند و شب به خیر می گوید
ومن خودم را به نفهمی می زنم
آخر من هنوز دلنوشته ی آخرم را تمام نکردم
هنوز جواب ِ کامنت دوستان را ندادم
هنوز ...
.
به سه دلیل می گم پرسپولیس بازی را فرمایشی برد
1 فتح الله زاده قبل از دربی گفت اگر مساوی کنیم خوبه
بازم ایشون گفتن دوسال پیش به من زنگ زدن که دربی مساوی بشه
سوم اینکه اصلا استادیوم نیومدن ایشون
بعد هم اون صحنه رو دید که منتظری چجوری وایستاد تا این زاید گل بزنه !!
بعد هم اینکه چه گلریه این هوشیار
گذشته از اینا خودت خوبی !؟
سلام دوست واقعی من:x
اوهوم ولی بعضیا هستن که مرگ خودشونو میبینن;) بازم که ازین حرفا زدی شما!!
چیزی که واسه ما پرسپولیسیا مهمه اینه که مهاجم ما تو 9 ثانیه که توپ در اختیارش بود تونست 3 تا گل مشتی به شما بزنه و ضدحال اساسی بهتون بزنه، تازه تیم ما 10 نفره بود و تیم شما 11 نفره؛ واویلا:)) در مورد هوشیارم بگم که دیروز به تیم حریف نه نگفتا، هرچی اومد گل خورد، 3تا شوت 3تا گل!!
قربونت، من خوب خوبم شما چطور مطوری؟
تا حالا شب رفتی قبرستون؟! توصیه می کنم اون موقع بری. یکی دوسال پیش رفته بودیم اصفهان، شبونه راهی تخت فولاد شدیم. تخت فولاد یه قبرستون خیلی قدیمیه!
وقتی بری واقعاً تکون می خوری. واقعاً تحت تاثیر قرار می گیری. فقط تنها نرو.
مرگـ ... دوستش ندارم. نمی دونم! شایدم دارم. اما خیلی برام بی مفهومه. بی مفهوم نبود قبلاً! یا ازش می ترسیدم یا اینکه نمی ترسیدم. اما این روزا هیچ حسی ندارم نسبت بش.
فوتبالم دوست ندارم!
اسم تخته فولادو شنیدم ولی تا حالا شب نرفتم قبرستون! فک کنم من اگه برم تو ی همچین قبرستونایی سکته رو بزنم چون زیادی تحت تأثیر قرار میگیرم:)
نمیدونم، شاید واسه خیلیا همچین حسی نسبت به مرگ باشه.
ولی من علاوه بر فوتبال فوتسالم دوس دارم;)
سلام ...
سالهاست با مرگ عزیزانم بتم فرو ریخته
و از مرگ نمی ترسم
سلام..
چه کوتاه و مفید گفتی;)
و یا آنجا که پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود:
لِیَتَزَوَّدِ العَبدُ مِن دُنیاهُ لآِخِرَتِهِ ، وَ مِن حَیاتِهِ لِمَوتِهِ وَ مِن شَبابِهِ لِهَرَمِهِ ، فَاِنَّ الدُّنیا خُلِقَت لَکُم وَ اَ نتُم خُلِقتُم لِلخِرَةِ ؛
انسان باید براى آخرتش از دنیا،
براى مرگش از زندگى
و براى پیرىاش از جوانى،
توشه برگیرد،
چرا که دنیا براى شما آفریده شده و
شما براى آخرت آفریده شدهاید .
تنبیه الخواطر، ج 1، ص 131
این حرفا دلگرمم میکنه مهدی جان;) میگم ازین کتابا هم میخونی با متن عربیش؟:)
سلام عزیز
بحث خوبی رو پیش کشیدی:) یکم ترسناکه واسه بعضیامون اما "شاید"حقیقت همیشه تلخه دیگه ....و البته نمیشه هم ازش فرار کرد!
به نظر من همه آدما نیاز دارن به اینکه هرچند وقت یکبار "مرگ و مردن" واسشون یادآوری بشه....اما از اون طرف نباید طوری هم باشیم که اونقدر به مرگ فکر کنیم که به جمود برسیم و فکر کنیم مثلا زندگی کردن فایده ای نداره و و و.....!
طبق همون اصل"نه افراط نه تفریط" میشه گفت فکر کردن راجع به مرگ خیلی خیلی میتونه به "چگونگی" زندگیهامون کمک کنه به نظر من...
و اما اینکه گفتی چطور کنار میام: باید بگم راستش نمیدونم! اگه کلی بخوام بگم اینه که فکر میکنم اینم بخشی از زندگیمه....یه جورایی شبیه همون وقتی که پا به این دنیا گذاشتم و فکر میکردم شاید چقدر جای بدی باشه و .... اما اینطوری نبود!
حسم اینه که اونجا (جهان پس از مرگ) قطعا بهتر خواهد بود از اینجا...
البته ان شاالله که از اون دسته آدمایی باشیم که سربلند باشیم از کردارمون....
+و کلام آخر از امام معصوم، امام صادق علیه السلام :
یَعیشُ النّاسُ بِاِحْسانِهِمْ اَکْثَرَ مِمّا یَعیشونَ بِاَعْمارِهِمْ وَ یَموتون بِذُنوبِهِمْ اَکْثَرَ مِمّا یَموتونَ بِآجالِهِمْ؛
مردم، بیشتر از آنکه با عمر خود زندگى کنند، با احسان و نیکوکارى خود زندگى مىکنند و بیشتر از آنکه با اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خود مىمیرند.
دعوات الراوندى، ص 291، ح 33
یاحق..
سلام به روی ماهت..
آره، حقیقت همیشه تلخ بوده. کاش هیچوقت ازین تلنگره غافل نشیم.
منم باهات موافقم، قطعا اون دنیا جایی بهتز ازینجائه ولی چون تجربه نکردیمش این ترسه همیشه باهامونه.
چه حرف قشنگی زد امام صادق:x داداشی، حرفات به دل میشینه;)
سلام...
یه ماه پیش یکی از دوستام فوت شد...
وقتی خاکش کردن
گفتم کی فکر میکرد جووون جووون بری زیر خاک..
به دوستام گفتم نمردیم و شب اول قبر دوستمونم دیدیم!
آدم همیشه فکر میکنه مرگ واسه همسایه س..خودش کلی وقت داره...کو تا مرگ...ولی میرسه ...
همین مرگ دوستم تلنگری بود واسم...
سلام دوست من..
بهت تسلیت میگم:( عمر دست خداست، ما محکوم به پذیرش مرگیم.
دقیقا همینیه که گفتی، همش میگیم ما که جوونیم کو تا وقتش برسه؛ حالا حالاها وقت هست غافل ازینکه هر آن احتمالش هست که خودمونم بریم زیر خاک، ایشالا که این تلنگره همیشه باهامون باشه.. به هرحال ممنون از نظرت;)
اصلا حرفش را نزن
بحث رو عوض کنیم بهتره
بله، شونه خالی کردیا
سه تا شوت...سه تا گل!! واقعا برد استقلال زهرمارمون شد!
واقعا که!
خداییش قشنگ بازی کردن ولی باختیم، کاش شانس با ما بود:(
من که فکر می کنم نباید چیز بدی باشه!! از مرگ نمی ترسم فقط از قبر می ترسم اونم فکر کنم بعد عادت می کنم بهش!! نه بد نیست مطمئنم!
به نظر منم ترس از قبر بیشتر از خود مرگه
خدا به داد هممون برسه
به چی میخوای عادت کنی؟ تاریکی یا فشار شب اول قبر؟
من مرگو از نزدیک لمس کردم
اونم با مرگ یکی از عزیزترینام
هیچوقت فکرنمیکردم اونطوری بمیره
هر وقت یادش میفتم قلبم میگیره
سعی میکنم کارامو درست کنم
اما وقتی سرگرم مسائل دنیا میشم انگار که مرگی وجود نداره
منم همچنین ولی خودم حس کردم
ایشالا که تو زندگیت غم نبینی
همه ما ی جورایی این دغدغه دنیایی رو داریم و از همه چی غافل میشیم