گاهی وقتا رفتن به قبرستون واسه آدما خیلی لازمه، حداقل واسه چند دقیقه هم که شده میتونه آدمو متحول کنه؛ واسه همینم هست که تو اسلام سفارش شده که هر چندوقت ی بار سری به قبرستون بزنین تا بدونین که جهان پس از مرگی هم هست؛ از نزدیک ببینین اونایی که اونهمه پول و قدرت داشتن الان زیر خروارها خاک خوابیدن، نه پولشون و نه قدرتشون به کمکشون نیومد..
امروز رفته بودیم روستامون، سر راهمون رفتیم سر قبر پدربزرگ و مادربزرگم. ی نگاه به قبرستون انداختم وقتی که اونهمه قبرو دیدم ی خورده دلم لرزید.. ازین میترسم که هیچی واسه خودم ندارم که ببرم اون دنیا!
راستش چند روزه که این موضوع ذهنمو مشغول کرده اونم بخاطر تلنگریه که ر ف ی ق تو وبش بهم زد..
چنتا سوال دارم ازتون: شما چطور با مرگ کنار میاین؟ اصلا نظرتون راجع به مرگ چیه؟
عکس نوشت: دیوار اتاقمون تو خوابگاه- سال 87

بعدا نوشت: بازم باختیم؛ خیلی زود شیرینی برد داربی رو زهرمارمون کردن 
اصن نخواستیم!!!!!
مگه دست خودته؟ زورکیه
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چه خبره؟ از کادر زدی بیرونا! شکلکای منم غیب کردی!!!!!
چرا فسرده شدی؟!!!!!!!!!!!!!!1
منظورت افسرده ست؟ افسرده نیستم، ی مدت قصد آپ کردن ندارم..
پس چرا نیومدی
اینجا فقط من غریبه ام دیگه!!!!!
هی خدا شکرت!
آخی
نت نداشتم مهدی جان، چشم الان میام
سلام
به باورهایت اندیشیده ای؟
تا چه اندازه میشناسی باورهات رو؟ دینت رو؟
اگر بخواهی چراغی از دینت برای کسی که در تاریکی جهل است روشن کنی
چگونه فروزانش خواهی کرد ؟
و باز منتظر حضور گرمتان در گفتگوهای شیعه ی حقیقی
منتظرتان هستم
موفق باشی[گل][گل]
سلام
اتفاقا اومدم و پستتم خوندم ولی چون آمادگی نداشتم سوالتو جواب ندادم
و اما! بحث اصلیمون که میشه مرگ

مرگ که چیز بدی نیست...من دوستش دارم...خیلی موقع ها واسم انگیزه بوده نه این که سردم کنه از تفریحاتم مث گل مریم یا اینکه بترسم ازش!
فقط از شب های تنهایی توی قبر میترسم
که البته ایمان دارم روحم توی خاک نمی مونه... یه جسم بی جونم که هیچ چی نمی فهمه دیگه
فقط همون شب اولش می مونه که کاش اجازه بدن از اون قبر های سرگردون رها بشیم و تا آسمونا پرواز کنیم...
حاضرم الان جسمم روی زمین باشه هر چقد که خدا بخواد ولی روحم در آینده و بعد مرگم هیچ وقت نمیخوام آواره ی دنیا باشه...
واسه همینه سعی میکنم حقی از کسی به دوشم نمونه که آینده آواره نباشم و بتونم پربکشم تا خدا
میبینی مقداد
اگه درست زندگی کنیم مرگ اصلا بد نیست
به نظر منم مرگ چیز بدی نیس، آخر و عاقبت همه با با مرگه
امیدوارم همینطوری که میگی بشه
خیلی میترسم فریناز
آهنگت اسمش کدومه؟

خیلی دوستش داشتم
مث آهنگ خودم که اونم خیلی دوستش دارم
خب این شد چهارم انگاری
خوشحالم که ازش خوشت اومده
واست فرستادم
آهنگ تو هم قشنگه
خب اول که سلام
















دوم که ما رمزو گم کرده ایم و اینا
سوم این که تووووووووووووووووووووووووووووولدت مبارک داداشی
چهارمشو برو کامنت بعدی
سلام
الان میام پیشت





از بس زیاد میای اینورا رمز یادت رفته
ممنونم آجی جون
دلم میخواست واسه پست جدیدت نظر بدم ولی غیرفعال بود...من عاشق این شعر قیصر امین پورم...دلمو زیر و رو میکنه...اسم وبمو هم از همین شعر گرفتم
اینم یه شعر دیگه از قیصر تقدیم به شما
ای درخت آشنا
شاخه های خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی؟
یا به قول خواهرم فروغ
دستهای خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟
این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد:
چشمهای من به جای دستهای تو
من به دست تو آب می دهم
تو به چشم من آبرو بده
من به چشمهای بی قرار تو قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!
(قیصر امین پور)
غیر فعال کردم چون نمیخواستم مجبور به خوندنتون کنم
منم این شعرو دیشب دیدم، خیلی قشنگه و منم عاشقش شدم
ممنون که بهم سر میزنی، ببخشید که دیر به دیر میام پیشت
مرسی از شعر قشنگت
سلام
نمیگی رمز قبلیو ملت فراموش میکنن!!!
رمز لطفااااااااااااااا
منتظرم..
سلام
دارم میام..
چقدر حافظت ضعیفه تو!!