عکسای من

واسه این سری چنتا عکس از زمستون سال 86 انتخاب کردم، سالی که بعد 13 سال مازندران برف اومد..

 


این ماشینه بیچاره، ماشین سرپرستی خوابگامون بود که سقف پارکینگش رو سرش خراب شد. اون ساختمون پشت سرش که روش نوشته 5، بلوک ما بود.



مسیر رفت و آمد سرویسای خوابگامونه



این عکسو من خیلی دوس دارم. برفیه که دور کلاف چاه نشسته و شبیه ی کیک شده


و در آخر 2 تا عکس از نمای برفی خوابگامون:



دریا رو اون پشت میتونین ببینین.



پ.ن 1: اینم بگم که اون سال گاز شرق مازندران که از ترکمنستان تامین میشد قطع شد چون ترکمنستان صادراتشو به مازندران قطع کرده بود اونم تو اوج سرما.

پ.ن 2: اون سال بعضی از مناطق قائمشهر، تا 40 روز گازشون قطع بود. میتونین تصور کنین این یعنی چی؟

نظرات 37 + ارسال نظر
نازی شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 14:19

راستی الانه آپیدم..لینکو گذاشتم...بدو از دستت نره ها

دار میام

سلام مقداد جون....

سلام به تو ای مرد بارانی!

آخ مقداد ، نمدونی اون سال ما چی کشیدیم!!! :(

آخه میدونی که گرگان هم وضعیتش همین جوری بود دیگه!!!

البته ما اون موقع دبیرستانی بودیماااااااااا

یادمه امتحان فیزیک داشتم ......بعد هی به این امید بودم که تلویزیون بگه فردا تعطیله اما تا ساعت 11 شب نگفت!!!
تازه ساعت 10.30 شب اینا بود که داشتم توی سرمای خونه شروع میکردم به خوندن مدارا و دینامیک و ....که یهو دیدم tv زیرنویس کرد که فردا مدارس تعطیله!!!منم اون قدر ذوق کردم که اصلا سرمای خونه هم یادم رفت!
ما کلا یکی دو هفته ای گاز نداشتیم و با ذغال و بخاری برقی و اینا خودمونو گرم میکردیم!!!!!
هییییییی.........اون سال هم سالی بودااااااااااا...دوباره خاطراتشو واسم زنده کردی!
ممنون از عکسات...عالی بودن....
اصلا خودتو عشقه بامرااااااااااااام

التماس دعای فراواااااااااااااااان

یاحق...

سلام جیگر.. سلام به تو مرد همیشه سبز.. پس دبیرستانت دنبال بهونه بودی که درس نخونیا! واقعا یادش بخیر، چقده برف بازی کردیم ما، دیگه از پا افتادم. یاد دوران ماقبل تاریخ افتادم که با چوب و ذغال خودشونو گرم میکردن(; هلال احمر به ما ی چراغ والوور دادن، واقعا یادش بخیر! چه دورانی بودا!! هیییییی...
خواهش، خیلی جیگری، میخوامت فجیع(; محتاجیم..

سمیرا شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 13:24

سلام عرض شد
چقد دوس داشتم از نزدیک می دیدم اینارو...چقدشو نمیدونیا!
باید قدر بدونین! حال و هوای زیبایییه...
از شدت گرما گفتی ی پست بذاری خنک شیم؟
عکسای شمالو هرجور باشه دوس دارم

علیک سلام طول شد(;
چرا نمیدونم، خیلی! ایشالا ی روز قسمت میشه میای اینورا. واقعا محیط باصفاییه واسه همینم هست که نمیتونم ازش دل بکنم(; بعد ماه رمضون ایشالا(;

نازی شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 13:17

راستی معذرت میخوام

راستی امروز میخوام لینک داداشی رو بذارما

واسه چی معذرت؟ شوخی کردم باهات کدورت پیش بیاد(; ایول، دمت گرم، گذاشتی خبرم کن(;

نازی شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 12:55

خیلی این عکسا رو خیلی دوست داشتم

دلم یهویی خواست اونجا بودم...

من زمستونو خیلی دوست دارم...خیلی زیاد...خو آخه خودم دختر فصل برفیم

به من میگن بانوی برفی


اگه دوس داری بیا بابلسر
ای دختر فصل برفی، ای بانوی برفی منم مرد بارانیم(;

نیلوفر شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 11:49 http://Nilo0ofar.mihanblog.com

ای ول عکسای باحالی بودن
منم از اون کیکه خوشم اومد
چقده خوابگاهتون به دریا نزدیک بوده خوش به حالتوننننن
تو این سرما بدون گاززززز
وحشتناک بوده حتماً


خوابگاه ما از نظر محیطی و وسعتش بزرگترین خوابگاه دانشجویی ایرانه خیلی وحشتناک بوده، با چراغ والوور خونه رو گرم میکردن

فرینــــاز شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 07:25 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام
خوبی؟
نماز روزه هات قبول مقداد

هم قالبت
هم عکسات
هم کلا پستت خیلی قشنگ بود

خوش به حالتون... کاش منم شمال قبول میشدما

خوابگاه که نیست بهشته

سلام آجی خانم مرسی خوبم، شوما چطوری؟ نماز و روزه های تو هم قبول
مرسی، چشات قشنگ میبینه. من اومدم بهت بگم که قالبت قشنگه ولی نظراتت بسته بود اون عکسه رو از قصد گذاشتم که دلتونو آب کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد