یادش بخیر..

امروز یکی از همسفریام بهم یادآوری کرد که دقیقا یک ماه پیش تو همچین روزی میخواستیم پرواز کنیم واسه جده! ی لحظه یاد گذشته افتادم و بغض خفیفی تو گلوم گیر کرد..
به همین زودی یک ماه!! شد   خیلی دلم میخواست 1 ماه برگردم به عقب و دوباره لذت این سفر رو تجربه کنم اما حیف..   خدا میدونه که چقدررررر از فرصت های از دست داده افسوس میخورم

* رنگین کمان: یک ماه پیش، الان تو راه جده به مدینه بودیم

* عکس نوشت: خونه خدا از طبقه سوم مسجد الحرام


نظرات 39 + ارسال نظر
سینا سه‌شنبه 2 خرداد 1391 ساعت 03:01 http://omide-ma.blogsky.com

سلام
دو پست اخر که اساسا در جریانش نیستم بنابراین نظری هم ندارم.
اما عکس قبرستان ابوطالب-چرا پلاک بندیش کردن؟

سلام
دوتا پست آخرو خیلی سربسته و خلاصه گفتم. واقعیه واقعیه
مگه بهشت زهرای خودمون قطعه بندی و پلاک بندی نیس؟!
نصفه شبی شبیخون میزنی به وبلاگ بچه ها!!

ﺭﻳﺤﺎﻧﻪ دوشنبه 1 خرداد 1391 ساعت 23:44 http://sun-girl73.blogfa.com

ﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺏ ﺑﻲ ﻣﻌﺮﻓﺖ.ﻧﮕﻔﺘﻲ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺯﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻧﻢ ﻛﺠﺎﻡ؟ﻳﻪ ﺧﺒﺮ.ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﻱ؟ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺎﻡ ﻧﺖ ﺗﻮ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺴﺮﻱ؟
ﻣﻘﺪﺍﺩ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﻓﺘﻲ ﻣﻜﻪ ﻣﻦ ﻛﻪ ~ﺍﺭﺳﺎﻝ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺍﻻﻧﻢ ﻛﻪ5ﺳﺎﻝ ﻳﻪ ﺑﺎﺭﺷﺪﻩ ﻓﺮﺽ ﻛﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﻡ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻧﻪ ﻫﺪﻳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﻫﺎﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﻜﻪ ﺗﺎ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺩﻭﻡ ﺩﺑﻴﺮﺳﺘﺎﻥ.ﻭﻟﻲ ~ﺍﺭﺳﺎﻝ ﻧﺮﻓﺘﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺮﺍﻡ ﺳﺨﺘﻪ.ﺍﻧﻘﺪﻩ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ.ﻗﺪﺭﺷﻮ ﻧﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﻫﻤﺶ ﻧﺎﺷﻜﺮﻱ ﻛﺮﺩﻡ ﻫﻲ ﻏﺮ ﻣﻴﺰﺩﻡ ﺍﻱ ﻛﺎﺵ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﻳﻪ ﺳﻔﺮ ﺍﺭﻭ~ﺍﻳﻲ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﺧﺪﺍﻫﻢ ﺯﺩ ~ﺱ ﻛﻠﻢ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺑﺸﻴﻦ ﺳﻤﺎﻕ ﺑﻤﻴﻚ.ﻻﺍﻗﻞ ﻫﺮﭼﻨﺪﻭﻗﺖ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ ﻳﻪ ﺳﺮ ﺑﺰﻥ.

سلام حاج کربلایی خانم:)
ا ا ا ا، عجب آدم نامردیه این الهه! از الهه پرسیدی من چندبار سراغتو ازش گرفتم؟!

شماها وضعتون خوبه ها! مثه آب خوردن میرین مکه! انگار دارین میرین دربند!
شما سابقت از ما خیلی بیشتره، تموم خیابونا و فروشگاهای مکه و مدینه رو حفظیا، ی بارم بزار ما بریم:))
امسال روزه که بگیری بابات میفرستتت بری;)
امروز اومدم وبت. چرا نمی آپی ریحانه؟!

*ღ* بــ ـهــ ــار *ღ* دوشنبه 1 خرداد 1391 ساعت 22:57

اومدیم زنبیل بذاریم شاممون نپره

شام چیه؟ هیأته؟!
تازشم، اگه شامی در کار باشه ساعت 12 که نمیدن! مجلسم مردونست:)
حجابتو درست کن خواهر:)

ستوده دوشنبه 1 خرداد 1391 ساعت 22:08

منظورت را فهمیدم عزیز .
خب بهش بگو طناب دار را از رو گردنش بیاره بیرون وچهار پایه را از زیر پاش برداره .
کسی بهش نگفته اینجوری با خاطرات گذشته خودکشی کنه

این آپم واقعیه خانم معلم جای شوخی نداره!

ستوده دوشنبه 1 خرداد 1391 ساعت 22:06 http://sootoodeh.blogsky.com/

خدا رحمتش کنه مقداد جان .
بهتره به اون مردی که 4 سال با خاطراتش سر کرد وآخر سر رفت بالای دار بگی دیگه گذشته ها گذشته نباید به اون روزهای رفته فکر کرد .
باید فراموش بشه .
نگران نباش زندگی دوباره ای را در همین دنیا شروع میکنه مطمئن باش

ایشالا..
تو این دنیا؟! گرفتی مارو!

مهسا دوشنبه 1 خرداد 1391 ساعت 00:02 http://deleasemooni.blogsky.com


آخییییییییییییییییییییییی...درکت میکنم

*ღ* بــ ـهــ ــار *ღ* یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 23:34

کی رفت زندگیشو داد بر باد
به منم بگو

گفتنی بود میگفتم‏ امروز زندگیش به آخر رسید..

آهوی وحشی یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 22:58 http://lady-in-red.ir/

من درست یک سال شده !!

بعد برگشتنم هر روز یادش میوفتم و تنها چیزی که زمان رو به یادم میاره خیسی گونه هام میشه

واسه من تازه ی ماه شده و دلم هواییه، تو چی میکشی!
حاضرم تموم زندگیمو بدم و یکبار دیگه برم اونجا!!:(

راستی، سلام آهو جان؛ خوش اومدی:x‏ همیشه میخونمت;)

فریناز یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 13:25



تموم شد فریناز، همه چی تموم شد

الهه یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 11:29 http://donyaye-eli.blogfa.com

این آقاهه که اعدامش کردن کی بوده؟؟؟؟؟؟؟

میدونستی خیلی بی معرفتی؟

یکی از بنده های خدا.
دیشب بعد عمری اومدم وبت ولی واسم باز نمیکرد، کلا بلاگفا رو باز نمیکرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد