این وسط مشاور یهودی شاه "مردخای" برادر زاده ی
خودش "هاداسا" رو قاطی کاندیداها میزاره، از طرفی هاداسا تابلو اسم یهودی
بوده واسه همین اسمش رو عوض میکنه و میذاره "استر" و ازش میخواد که
هویتش رو مخفی کنه که نفهمن یهودیه!
خشایارشاه یه عادتی داشته همیشه شبا قبل از خواب باید
واسش قصه میگفتن تا بخوابه!!! این مردخای هم زرنگی میکنه و استر رو شبا میفرستاده
پشت پنجره اتاق خشایار شاه که واسش قصه بگه و اینجوری میشه که خشایار شاه شرطی
میشه و روزی که میخواسته دختری رو به همسری انتخاب کنه وقتی صدای استر رو میشنوه
ازش خوشش میاد و اونو به عنوان ملکه انتخاب میکنه!!!
"هامان" وزیر با کفایت دربار کم کم به
استر و روابط مشکوکش با مردخای شک میکنه و میفهمه که استر یهودی هستش و قصد خیانت
به مملکت رو داره و سعی میکنه پادشاه رو مطلع کنه اما مردخای و استر یه شب حسابی به
خشایارشاه مشروب میدن و در حالی که حسابی مست بوده حکم قتل هامان و 70 هزار
ایرانی رو به امضای شاه میرسونن و در روز سیزده فروردین 70 هزار ایرانی تو خونه
هاشون کشته میشن!! واسه اینه که ما ایرانی ها 13 فروردین رو نحس میدونیم و از خونه
بیرون میریم!!!!
با نهایت احرتام اساسا این متنی که نوشتی از هیچ گونه سندتیتی برخوردار نیست و کذبه !
البته همگان اینو میدونن که تعداد زیادی ایرانی قتل عام شدند به دستور خشایار شاه و میانجی گری که ملکه استر در خصوص قضایای مربوط به ماجرای هامان و مردخای پیش آمده بود اما این قضیه ربطی به سیزده به در نداره و همه ساله سالروز اون قتل عام جشنی توسط یهودیان برگزار میشه بنام " پوریم"
بر طبقی کتاب " الباقیه عن القرون الخالیه" اثر دانشکمن بزرگ ابوریحان بیرونی سیدهم فروردین روز سعد و فرخنده ذکر شده(در این کتاب سعد یا نحس بودن روزها اورده شده)
اساسا نحس بودن سیزده برای اعراب است و البته مسیحیان.مسیحیان بر این اعتقادند که یهودا سیزدهمین حواری مسیح توطئه قتل حضرت رو چید و عیسی به صلیب کشیده شده و این اتقاد در زمان صفویان که ایران رابطهی بسیار گسترده ی با اروپا داشت کم کم به یک فرهنگ تبدیل شد.
در اشعاری هم که از شاعران مختلف بجای مونده از سیزده به در به عنوان در دامان طبیعت سر کردن نام برده شده.
به این مطلب دقت کن که :
در اساطیر ایران، عمر جهان هستی دوازده هزار سال آمده است و پس از این دوره جهان بسته میشود و انسانهایی که وظیفه آنها در جهان هستی، جنگ علیه اهریمن است، با سپری شدن این دوازده هزار سال و ظهور سوشیانس، ناجی موعود، سرانجام به پیروزی و ظفر میرسند و در هزاره سیزدهم تحت راهنمایی سوشیانت (سوشیانس) در بهشت به زندگی خود ادامه میدهند. به این ترتیب در تقویم ایرانی، نخستین دوازده روز سال «جشن زایش انسانها»، تمثیلی از دوازده هزار سال زندگی و نبرد با اهریمن است و روز سیزدهم تمثیلی از هزاره سیزدهم و آغاز رهایش از جهان مادی است
«... جمشید، شاه پیشدادی، روز سیزده نوروز را در صحرای سبز و خرم خیمه و خرگاه بر پا میکند و بارعام میدهد و چندین سال متوالی این کار را انجام میدهد که در نتیجه این مراسم در ایران زمین به صورت سنت و آیین درمی آید و ایرانیان از آن پس سیزده به در را بیرون از خانه در کنار چشمه سارها و دامن طبیعت برگزار میکنند...»
چون داستانای زیادی در این مورد شنیدم به واقعی بودن این داستانم شک داشتم. اتفاقا امروز که میخواستم آپ کنم همین عکس العملو ازت پیش بینی کردم:)) میخواستم تو پستم واست بنویسم که بهم بگی این واقعیه یا الکی که خودت پیش دستی کردی;)
این داستانم یکی دیگه از داستانایی هست که شنیدم؛ ایشالا تو پستای بعدی اصل اصل ماجرا رو میزارم. بازم ممنونم ازت که نظرتو گفتی;)
منم همین داستان رو شنیده بودم
هم قالب وبلاگ هم نظرات از قبلی قشنگ تره
چه عجب یکی پیدا شد از قالب ما تعریف کنه
یا خدا


باید به کلانتر بلاگ اسکای خبر بدم بیاد این دزده رو دستگیر کنه...
میگن دیشب از نظرات پستِ من رد شده ها
حالا اگه گفتی کلانتر کیه؟
به سینا بیشتر میخوره کلانتر باشه
قانون منده بچمون
کلانتر الان تو تعطیلات عیده:)
پس مواظب وبلاگت باش ی وقت دزد نزنتش:)
سینا؟:)) اون که از خودمونه;)
جل الخالق...
اینجا چطور عوض شد؟
یعنی کارِ کی میتونه باشه این موقع شب؟
به احتمال زیاد باید کار خُرزو خان باشه

چقدر جالب بود

تا حالا نشنیده بودم ولی خیلی باحال بود...
امیدوارم بهت خوش بگذره فردا..
به من نمیگذره...
دعا کن واسه من زود تموم بشه
منون داداشی
غصه نخور، ایشالا که به تو هم خوش میگذره