یادتونه این شعر شفیعی کدکنی رو؟ یادش بخیر، چه زود گذشت..
به کجا چنین شتابان؟
گون
از نسیم پرسید
- دل من گرفته زین جا
هوس
سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
- همه آرزویم اما
چه
کنم که بسته پایم.
به کجا چنین شتابان؟
غان غان بیپ بیپ....
کلاه ایمنیم به سر کردم
میگم این عکسای نابو از کجا میاری مقدادی؟؟






خیلی باحالن...آدم از خنده سیر نمیشه
دمت جوش پسر
راستی میگم اینا کلاه سر نمیذارن نمیذارن...موقعیم که میذارن رو این موتورا میذارن
آفرین خیلی خوش گذشت
از نت میگیرم دیگه، ریختست تو نت(; خواهش میشه دختر(; همیشه خوش باشی..
سلووووم بر داداش گرامی






میگم این شعره رو از کدوم کتاب تقلب کردی؟؟
آشنا میزنه شدید
نکنه از دیوان اشعار نازی برداشت کردی؟؟
علیک سلوووم بر آبجی گرامی(:
از تو انتظار نداشتم! مال فارسی دبیرستانه دیگه، البت شما هنرستان بودین(: چه جوک قشنگی گفتی((: دیوان اشعار نازی!(:
من خدافظی نکردم!!!گفتم حسن ختام برنامه


قسمت پذیراییش مونده من از اینجا تکون نمیخورم
من ک خیلی ساده ام تورو نمیدونم
گفتی فعلا
پذیرایی میمونه واسه بعد افطار، برو بعدا بیا
همون اول که باهات آشنا شدم فهمیدم ساده ای
نمیدونم از کی بود زیاد مهم نیس مفهومو بچسب
بعدم جفتون دیگه....بر منکرش لعنت
میگم بعضیا خداحافظی کرده بودنا
یعنی ما دو تا ساده ایم؟ من که لباسم طرح داره
چه چسبناکه، مفهومش چسبیده بهم
این قصه سر دراز دارد...

حسن ختام برنامه:
آدم های ساده را دوست دارم.
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.
همان ها که برای همه لبخند دارند. همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند.
آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است.
بسکه هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان می زند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.
آدم های ساده را دوست دارم.
بوی ناب “آدم” می دهند…
فعلا
این از شریعتی نبود احیانا؟!
منظورت منم! یا جفتمونه؟
وااااااااای لباشو، چقدر قشنگ حرف میزنه
ناناحت نجدم
مطمئنی گل میمون نیستی؟؟؟ یه نگا تو آینه بنداز
من خیلی گلم ولی میمون نیستم
من گل مقدادم