کیسه ی کوچک چای تمام عمر دلباخته ی لیوان شد
ولی هر بار که حرف دلش را می زد صدایش توی آب جوش می سوخت .
کیسه ی کوچک چای با یک تکه نخ رفت ته لیوان
حرف دلش را آهسته گفت...
لیوان سرخ شد
حرف دلش را اهسته گفت ...
خو برو یه لیوان شیشه ای بردار توش چایی نپتون بخوردیگه این پرسیدن داره؟میخوای بگو واست بفرستیم اگه نیست اونطرفا
هست ولی من تو بشکه چایی میخورم، نه اینکه دُز ما خیلی پایینه
اُ اُ چه قشنگ بود این قضیه....دیگه هر وقت چایی نپتون میخورم این سرخیه دلشو یادم نمیرهوری نایس
چشات قشنگ میبینه آجی خانممن که لیوانم شیشه ای نیس چی کار کنم؟! وری تنکس
اووووووووووووووووووووووول
خو برو یه لیوان شیشه ای بردار توش چایی نپتون بخور

دیگه این پرسیدن داره؟
میخوای بگو واست بفرستیم اگه نیست اونطرفا
هست ولی من تو بشکه چایی میخورم، نه اینکه دُز ما خیلی پایینه
اُ اُ چه قشنگ بود این قضیه....

دیگه هر وقت چایی نپتون میخورم این سرخیه دلشو یادم نمیره
وری نایس
چشات قشنگ میبینه آجی خانم
من که لیوانم شیشه ای نیس چی کار کنم؟!
وری تنکس
اووووووووووووووووووووووول