مردی در کنار رودخانهای ایستاده بود.
ناگهان صدای فریادی را شنید و متوجه شد که کسی در حال غرق شدن است.
فوراً به آب پرید و او را نجات داد...
اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را شنید و باز به آب پرید و دو نفر دیگر را نجات داد!
اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک میخواستند شنید ...!
او تمام روز را صرف نجات افرادی کرد که در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند، غافل از این که چند قدمی بالاتر دیوانهای مردم را یکی یکی به رودخانه میانداخت...!
* پ. ن: خدایا کمکم کن.. الان بیشتر از هر موقع دیگه به کمکت احتیاج دارم..
داستان خیلی جالب بود..
امیدوارم سرحال شی..
مقداد چته؟ انگار خیلی داغونی! من نمیدونم موضوع چیه!؟ ولی احساس کردم باید خیلی جدی باشه!
مرسی گندمی
ممنونم ازت
حدست درسته، خیلی خیلی جدیه
سلام
مشکلی پیش اومده دوباره؟
بسی قشنگ بود. دستتون مرسی..چی شده آیا؟!!!
سلام بیتا جان، خواهش. حدست درسته خانمی، همه چی خراب شد رفت
سلام مقداد جان .

خوبی داداش .
ببینم نگین چرا وبش را حذف کرده .
بلایی سرش اومده خدایی نکرده .
نکنه خودش را کشته
سلام
تو کامنتای بالاتر توضیح دادم چی شده! بخونی میفهمی
ادم دیوونه باشه بهتر از اینه که نسنجیده و بی فکر یه کاری و انجام بده
آخه چی شده؟
چرا پسری با اون همه انرژی و شادابی الان باید اینطوری بشه؟
نکنه توکلتو از دست دادی؟
نگذار مشکلاتت اینجوری بهت غلبه کنه
قوی باش و با مشکلاتت مبارزه کن
نمی خوام اینقدر غمگین بخونمت
دیگه همه چی تموم شد سمیه! توکلم به کارمون نیومد! اون مقداد شاد و خندون دیگه مرد، دیگه همچین کسی وجود نداره!
چه داستان قشنگی بود ...خیلی قشنگ بود ...
امیدوارم مشکلت زودتر حل شه مقداد جان
گفتی حباب آپه
چی شده کوش پس!!!
حباب حذف شد و این آغاز تقدیر اجباری منه
و این شروع ماجراست..
داستان آموزنده ای بود... مرسی

سلام مقداد
خوبی؟
چه می کنی؟
هنوزم که پکری : (
امیدوارم زودتر این گرهه باز شه...
شادیاتونو ببینیم : )
برات دعا می کنم
سلام سارا
تورو خدا نپرس حالمو که دوس دارم زنده نباشم! دیگه اون مقداد سابق تموم شد.. یکی یکی تمام روزنه های امیدمون بسته شد و..
مشکلات انسان های بزرگ را -متعالی- و آدم های کوچک را -متلاشی- می کند!...
(...)
کمک کن!/فقط خودت/...