چند دقیقه مونده بود به افطار و ما داشتیم برنامه نغمه های آسمانی رو از شبکه مازندران میدیدم. مهمان برنامه ی خانوم بود که علاوه بر کار دولتی که داشت، آموزش قرآن هم می داد. مجری ازش پرسید که شما کی از خونه میرین بیرون و کی برمیگردین؟؟ گفت من 5/5، 6 صبح از خونه میزنم بیرون تا برگردم 9 شب میشه. میگفت تا 2/5 اداره هستم بعد از اداره میرم آموزش قرآن و تا برگردم خونه شب میشه. میخوام اینو بگم که خیلی مشغله کاری داشت..
به عنوان سوال آخر مجری ازش پرسید که چه آرزویی دارین؟؟ گفت: دوس داشتم الان تو حرم امام رضا بودم. به 10 ثانیه نکشید که از پشت صحنه اعلام کردن که بلیت رفت و برگشت به مشهدو تقبل کردن.. فضا یهو عوض شد! بغض، گلوشونو گرفته بود و چشاشون پر اشک شده بود؛ هم مهمان و هم مجری. طوری شده بود که مجری نتونست خودشو کنترل کنه و زد زیر گریه

برنامه هم با گریه تموم شد..
مامانم داشت اشک میریخت و منم مثه مامانم، خیلی بغض کردم. دلم واسه مشهد تنگ شده حسابی، از محرم پارسال تا حالا نتونستم برم مشهد

دعا کنین که منم بتونم برم پابوس آقا
بدو بیا وبم
بدووووووووووووو
ایشالا...
باور کن نمیشه...
سال 88 آخرین باری بوده که رفتم...
قسمت نمیشه
ایشالا قسمت شه و بتونی بری
اگه بخوای میشه ;)
دلم تنگ شده واسه حرمش...
چرا واقعن نمیطلبه؟!...
اینا همش بهونس خواهر، همش به خود آدم بستگی داره.
ایشالا خوده امام میطلبت
ایشالا
معلومه خیلی به جاهای زیارتی علاقه داری!!!
ایشالا به زودی نصیبت میشه پابوس آقا
شک نکن
منتظرم تا ماه رمضون تموم شه، البت اگه طاقت بیارم و وسط ماه رمضون نرم
قرآنو که می خونی ایشالا؟
امروز جزء چندن حاج آقا؟
به به سیده خانم، احوال شما
خیلی هم سلام رسوندن
حاج آقا امروز جزء 27 هستن
سلام،
امیدوارم زودتر به آرزویت برسی. اما بگم که پابوسی فایده نداره. باید مقیم بشی تا بدانی آنچه که نمی دانی. موفق باشی.
سلام دوست من
ممنونم. مقیمم که باشی بدون زیارت نمی چسبه
ممنون دووووووستم!!
اگه رفتی واسه منم دعا کن مرسی
God willing...