اول نوشت: شاید این داستان واستون تکراری باشه ولی به نظرذم ارزش دوباره خوندنو داشته باشه..
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است...به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این خاطر، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است ، آزمایش ساده ای وجود دارد، این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...« ابتدا در فاصله 4 متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. »آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم. سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:« عزیزم ، شام چی داریم؟ » جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: « عزیزم شام چی داریم؟ »و همسرش گفت: « مگه کری؟! » برای چهارمین بار میگم: « خوراک مرغ » !!حقیقت به همین سادگی و صراحت است.مشکل، ممکن است آن طور که ما همیشه فکر میکنیم، در دیگران نباشد؛ شاید در خودمان باشد...
عکس نوشت: اینم از ماشین عروس..

جملات تو زندگی در حال تکرار شدنه... ما جایی ...با واسطه ای اونو "به یاد میاریم"....
کاش یادمون بمونه!
مثل همیشه زیبا انتخاب کردی
اوهوم، مرسی که اومدی سمیرا
چشات قشنگ میبینه
ببخشید..قضیه ماشین عروسه چیه؟!
خیلی خلاقانه ست..
قضیه ای نداره، فقط ی عکسه
الهی دلم برا آقاهه سوخت!!
چقد خوشگله ماشین عروسه!! عزیزم
بنده خدا فکر میکرد زنش مشکل داره
من این ماشینه رو خیلی دوس دارم
بلی بلی...همیشه حق با خانوم هاست
خیلی هم دلت بخواد
چاکریم
ما بیشتر امید خان