ی داستان قشنگ از امام علی که قابل تأمله:
جنگ سختی شروع شده بود. صدای به هم خوردن شمشیرها
برای لحظه ای قطع نمی شد. سرداران و سربازان در سپاه تن به تن می
جنگیدند. یک سپاه حق بود و دیگری باطل. ابری از غبار روی بیابان مثل چادری
بزرگ سایه افکنده بود. اسب ها شیهه می کشیدند و دنبال هم می دویدند. در آن
میان امام علی-ع- با شجاعت شمشیر می زد و گاه دور خودش می چرخید و حریف
می طلبید. ناگهان دشمنی فریاد زد: ای علی، چه شمشیر زیبایی داری! کاش آن را
به من می بخشیدی! و بلند خندید و سرش را به سویی دیگر چرخاند تا حریف پیدا
کند که سایه ایی در پشت سرش دید. علی-ع- بود که به او لبخند می زد. امام
شمشیر خود را در مقابل او گرفته بود و گفت: بگیر٬ این شمشیر را به تو
بخشیدم!
مرد نزدیک بود از تعجب شاخ دربیاورد. رنگش پرید و
عرق سردی بر پیشانی اش نشست. می دانست امام از روی دوستی شمشیرش را به سویش
دراز کرده است. مرد عقب عقب رفت. امام هنوز لبخند می زد. مرد پرسید: از تو تعجب می کنم که می خواهی در چنین هنگامی شمشیرت را به من هدیه کنی!
علی-ع- گفت: مگر نه این است که تو دست خواهش به سوی من دراز کردی. از جوانمردی به دور دیدم که تو را محروم کنم!
مرد طاقت نیاورد و بی اختیار دوید و خودش را به
پاهای علی انداخت. پاهایش را بوسید و با بغض گفت: من به دین شما ایمان آوردم. حتما دین شما است که خوبی را به شما یاد داده است. من بنده چنین
دینی هستم و مسلمان شد و سپس به سپاه امام علی پیوست.
سلااااااااام!!حال و احوال شما چطوره؟خوبی؟چه خبرا؟؟می بینم که خاطر خواها طبق طبق داری!!
یه کم خودتو کنترل کن آخه!!

شوخی کردما!!
به سلامتی و مبارکی ومیمنت من برگشتم!وای وای واااای!!۱
مواظب باش سکته نکنی از خوشحالی!!
منتظرم بابای!۱
راستی یه چیز بگم:تمام عمر منهای علی هیچ...
مرسی که دعامون کردی.
منم واسه همه مون دعا کردم.
سلااااام به روی ماهت، چه عجب ازینورا! شکر، خوبم. خبرا که دست شماست، میری و پشت سرتم نمیبینی. کلا خاطرخواه زیاد داریم ما..
خوشحالم که برگشتی، اگه برنمیگشتی باور کن خفت میکردم(:
ممنون از دعاهای قشنگت..
سلام عزیز من اپم
و بی دلیل نیست که در سوگ او چروک بر چهره ی خورشید نشست و رنگ از رخ بنفشه ها پرید ...

راستی سلام
به به، بازم مثه همیشه با شعرای قشنگت منور کردی اینجارو..
سلامی چو بوی خوش آشنایی ر ف ی ق عزیز..
سلام
داستان بسی زیبایی بود.....
یادتون بودیم امشب دوست گرامی....
همیشه شاد باشید و پیروز
سلام.. ازینورا! سرفرازمون کردی خانم مهندس(; واقعا ممنونم، منم واسه دوستان دعا کردم(;
سلام مقداد عزیز
زندگی علی تکرار همشگی این بخشش ها است و اگر غیر از این بود او هرگز چنین تقدسی پیدا نمی کرد
زیبا بود ممنون
سلام سمیه مهربون.. چه زیبا گفتی..
خواهش..
سلام آقا مقداد ...
داستانت جالب بود ... خیلی ...
سلام.. خواهش
اگر بخواهید بفهمید جمود و خشک مقدسی با دنیای اسلام چه کرده است، همین موضوع را در نظر بگیرید که علی بن ابیطالب را چی کشت؟ یک وقت میگوییم علی را کی کشت و یک وقت میگوییم چی کشت؟ اگر بگوییم علی را کی کشت؟ البته عبدالرحمن بن ملجم. و اگر بگوییم علی را چی کشت، باید بگوییم علی را جمود و خشک مغزی و خشک مقدسی کشت...
استاد شهید مرتضی مطهری / اسلام و مقتضیات زمان
ممنون مهدی جان، خیلی قشنگ بود، به نظر منم همین درسته.
شلام شلام داداجی



آخه یه ذره فکرکن بعد تز بده همچین روزی که میره سر پل سازی هان؟؟؟
پل شنبه ست من حال ندارم برم میخوام دو درش کنم
.
.
راستی این داستانه خیلی باحال بودش
سلام آجی
داری میری تو کار دودره بازیا!
خواهش میشه
چه میدونم، گفتم حتما رفتی سر پل سازی
بهترین بابای دنیا
کاش ی ذره از معرفتش تو وجود ما آدمها بود!!
بهترین بابای دنیا، چه خوب گفتی(: ی ذره از معرفت عله دنیارو دگرگون میکنه چه برسه په ما آدما!
خوشبحالت میری احیا ...
من نمیتونم برم
امشب اگر بین جمعی بودی و دستهای زیادی رو به آسمون دیدی من رو دعا کن ...
از کجا فهمیدی میخوام برم احیا! چشم حتما..