مـرگ

امروز رفتم به وب دختر مردابی خیلی دلم گرفت. یکی از دوستای خوبشو از دست داده بود انگار که دوست منم بود! وقتی پی نوشتشو خوندم خیلی دلم گرفت؛ وقتی فهمیدم که ی دختر کوچولو هم داره بیشتر سوختم. میدونم که مرگ حقه؛ خدا تو قرآن میگه: " کُـلُ نفسٌ ذائِقةُ المُـوت" ولی خیلی وقتا آدما نمیتونن باهاش بسازن. کاش همونطور که همش به فکر مشکلات زندگیمون هستیم ی خورده به فکر مـرگ هم بودیم؛ اگه اینطور بود که نور علی نور میشد؛ سمیه عزیز من از همینجا بهت تسلیت میگم.

 ی سرم به وبلاگ رگبار آرامش زدم، خیلی با پست خدای دریایی... دریای خدایی حال کردم. واقعا که عالی بود. پیشنهاد میکنم شما هم حتما بخونینش..


پ.ن 1: لطفا اسم شاپرکو تو لینکاتون به تیک... تاک... تغییر بدین.

پ.ن 2: دیروز ساعت 12 که از خونه رفتم بیرون تا 12 شب کلا 1 ساعت اومدم خونه. همشم در حال ورجه وورجه بودم. اومدم خونه افتادم تصور کنین تو ی روز 2 سانس استخر، 1/5 فوتبال چیکار میکنه آدمو! شانس آوردم تو استخر غرق نشدم

نظرات 26 + ارسال نظر
نازی سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 15:27 http://reflectionhamlet.blogsky.com

اومدم فرمایشاتمو دونه دونه بهت بگم

حالا که قراره تاییدو برداریو قالب نظراتت رو هم عوض کنی یه دو سه تا جعبه شیرینی هم بذار اینجا میام نظر بدیم شیرین کام بشیمو بریم

خداییش فکرای قشنگمو داری؟؟

حالا اینا رو بذار ببینم فرمایشات دیگه ای میرسه به ذهنم یا نه

ی شماره حساب بهت میدم هرشیرینی که دوس داری بزارم اینجا پولشو بریز به حساب تا من برم واست بگیرم(; فکرات محشره، من موندم چرا تا حالا نرفتی خارج! ی وقت ترورت نکنن(:

گل مریم سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 14:18

خدا رحمتش کنه...
واسه دل کی نوشتی مقداد؟!!! من شک دارم
گرفتی که چی گفتم

واسه دل کسی نبود! نگرفتم، ی کوچولو راهنمایی کن خب): به چی شک داری آیا!

بهار سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 13:04 http://bahar90.blogsky.com

دلم خیلی برای دخرتش سوخت
خدا رحمتش کنه

نازی سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 12:17 http://reflectionhamlet.blogsky.com

میگم مقدادی یه کار کن

تاییدو که برداشتیا قالب نظراتت هم عوضش کن

عجیب فکر قشنگی بود خداییش

ما منتظریما

میگم تو اگه ترشی نخوری ی چیزی میشیا!(; کلا گفتم.. چشم، فرمایش دیگه ای ندارین؟(;

ایندفعه رو بخشیدمت!!!
یه بار دیگه بد حرف بزنی میگم احسان بخوردتاااااا

ماچاکریم داداش مقداااااااااااااااااااااددد

دست شما درد نکنه، من خیلی متحول شدم(: احسان منو بخوره؟ من جفتتونو تو کمتر از 10 میخورم و هضمتون میکنم(:
ما بیشتر داداشی(;

ستایش سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 09:40

ای بابا
دل منم گرفت مقداد

نیلوفر سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 08:04 http://Nilo0ofar.mihanblog.com

مگه مجبورت کرده بودن دو سانس بری استخر!!!!

نه خب! ی سانسش که آموزشی خودم بود، سانس دومو با فامیلامون رفتیم..

نازی خیالباف سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 00:03 http://reflectionhamlet.blogsky.com

مقداد بچه ها منو ندیدی؟

گمشون کردم...داشتم سرشماری میکردما یهویی غیبشون زد....بی زحمت پیداشون کردی بیارشون دهکده خودمون

دهکده خیال بافا رو میگما...

امشب یه چیزیم هس فک کنم
من برم دنبال بچه هام

نه ندیدم ولی فکر کنم رفتن با بچه های فری بازی کنن(: اصلا چه معنی داره بچه های آدم تا اینوقت شب بیرون باشن؟! راستی، چرا بچه های من همشون پسرن؟ دوتاشو باهم طاق بزنیم؟

من واسه کامنتام پ.ن میذارم مشکلیهههه؟؟؟؟؟؟!!!!!!!؟!!!!!!!
ها؟؟؟؟؟؟؟ها؟؟؟؟؟؟ ها؟؟؟؟؟؟؟؟

من گفتم؟ من؟! هرچقدر خواستی پی نوشت بزار، فقط نزن مارو(:

فرینــــاز دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 20:18 http://delhayebarany.blogsky.com

مگه شنا بلد نیستی؟؟؟

منم امروز 2 ساعت تموم استخر و سونا بودم

دارم کلاس میرم شنا یاد بگیرم. الان یاد گرفتما، 2 جلسه دیگه این دوره ش تموم میشه. منظورم این بود که از بس فعالیت داشتم دیگه نای شنا کردن نموند واسم! دست و پام خسته شده بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد