کــرم شب تــاب

روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد. خدا گفت: چیزی از من بخواهید. هر چه که باشد، شما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشنده است. و هر که آمد چیزی خواست. یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز. یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را. در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت: من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم، نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ، نه بالی و نه پایی، نه آسمان و نه دریا، تنها کمی از خودت، تنها کمی از خودت را به من بده.

و خدا کمی نور به او داد، نام او کرم شب تاب شد.

خدا گفت: آن که نوری با خود دارد بزرگ است، حتی اگر به قدر ذره ای باشد. تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی. و رو به دیگران گفت: کاش می دانستید که این کرم کوچک بهترین را خواست، زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.

          

  ***                                                              

هزاران سال است که او می تابد. روی دامن هستی می تابد. وقتی ستاره ای نیست چر اغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند که این همان چراغی است که روزی خدا آن را به کرمی کوچک بخشیده است. 



نظرات 28 + ارسال نظر
سارا پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 20:54 http://www.khodamodelam-sara.blogfa.com

شما اشتباه متوجه شده بودی پسر خوب
معذرت دیگه ...

خب چی میشد از همون اول میگفتی شکت به چیه؟! معذرت خواهی احتیاجی نیس، خودت هی بابای میکنی(:

خدا همین نزدیکی هاست پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 20:31 http://kumail.blogsky.com

راستش حکایت ما آدمام همینه.
هیچ وقت از خدا اون چیزیو که با ارزش هستش رو نمی خواهیم
فقط دنبال خوش گذرانی و ... هستیم

اوهووم مرسی که اومدی عزیز..

سپیده پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 17:05

دوست عزیز از این که لینکم کردید ممنون من هم لینکتون کردم

آها، خواهش میشه.. مرسی..

نگین پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 15:54 http://mininak.blogsky.com

خب یکم فنتشو کوچیک کن

تو فایرفا... که فونتش درست بود! مرسی که گفتی، حتما درستش میکنم

دارچین پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 15:18 http://darcheen.blogfa.com

سلام جالب بود عکس های پست قبلی هم خیلی خوشگل بودند

سلام دارچین خانم، خواهش(:

.::: Stifling -- سکوت صدا :::. پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 14:04 http://eagle-eyed.blogfa.com/

سلام...

زیبا بود...

راستی، آدم از خدا چه خواست؟!!!

...

سلام عشق من(: آدم؟ آدم تو اون جمع نبود، احتمالا خوابش برده بود(:

سارا پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 13:32 http://www.khodamodelam-sara.blogfa.com

قابلی نداشت سارا جان قابل توجه آقا مقداد اون شکی که داشتم داره یه یقین تبدیل میشه حواستون جمع باشه
سارا اگه آجی منی خو همزادمم هستی دیگه

از همینجا بهت میگم شکت کاملا بیخود و الکیه سارا خانم.. بیشتر حواستو جمع کن، پلیس بازی هم در نیار لطفا..

سارا پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 13:27 http://www.khodamodelam-sara.blogfa.com

عالیـــــ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد