روزگاری دزدها هم با شرف بودند

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن  

 

بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند : چرا اینهمه مال را از دست دادی؟  

 

گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و  من دزد مال او هستم، نه  

 

دزد دین. اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت، آن وقت من، دزد  

 

باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.                         کشف الاسرار

نظرات 14 + ارسال نظر
آفتابگردون جمعه 20 اسفند 1389 ساعت 12:33

سلام
آخه چرا بعد از عید؟؟؟؟
نمیگی من از کنجکاوی دق میکنم؟؟

یه فکری به حال کنجکاوهای عالم بکن لطفا ُ گناه دارن بخدا

سلام
آخه پست قبل عیدم واسه تبریک سال نوئه، فکر نمی کنم برسم خاطره بزارم
چرا دق؟؟ همه ما گناه داریم فقط که کنجکاوا گناه ندارن

سمیرا پنج‌شنبه 19 اسفند 1389 ساعت 12:03

هست از دزدان دل بگرفته راه
جوهر دل دار از دزدان نگاه
چون تو را این پاسبانی شد صفت
عشق زود آید پدید و معرفت

(شرف... انسانیت...!!!! روزگاری بود و روزگاری است!!!

این دوتای آخری یه زمانی بودن، الان دیگه خیلی خیلی کم شده
مرسی سمیرا جان ازینکه میای و نظرای قشنگتو میگی

آفتابگردون پنج‌شنبه 19 اسفند 1389 ساعت 11:18

به به بالاخره چشم ما به جمال آپ گرام شما روشن شد
خیلی جالب بود.
واقعا موافقم با حرفات، روزگاری دزدها هم باشرف بودند.الان دیگه نه دزدها دزدهای قدیمن و نه روزگار اون روزگار قدیمه

خاطرات دانشگاه هم یه موضوع جالبه واسه آپ بعدی
بهش فکرکن لطفا


خیلی عذر میخوام، اون قدیما خیلی چیزا بود ولی تو این دوره زمونه خیلی کم این چیزا پیدا میشه الان همه گرگ شدن
خاطرات دانشگاه هم پیشنهاد خوبیه واسه آپای بعدی منتها رفت واسه بعد عید

نگین پنج‌شنبه 19 اسفند 1389 ساعت 04:48 http://www.mininak.blogsky.com

هنوز آپ کردی گفتم داغ داغ بیام بخونم

این آپو واسه این گذاشتم ببینم بیداری یا نه که بیدار بودی!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد