دوستانی که انتظار می کشیدند « به زودی» هم فرا رسید و به قولی که داده بودم حالا دیرتر یا زودتر عمل کردم:
خدایا، مرا از همه فضایلی که به کار مردم نیاید، محروم ساز.
ای خدای بزرگ، به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم، کمی با کفش های او راه بروم.
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت.
این سرزمین را با عقل مصلحت اندیش ساخته اند پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست و چاره دیگری نیست. و من چنین کردم اما چنین نبودم و این دوگانگی مرا رنج داد.مرا همواره دو نیمه میکرد، نیمی بودنم و نیمی زیستنم. و من در میانه، نمی دانستم کدامینم!
اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید دهها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود.
در عجبم از مردمانی که زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسین که آزادانه زیست می گریند.
خدایا، به من قدرت آن را عطا کن که بتوانم بدان اندازه که او را دوست می دارم نیاز دوست داشتنش را در خود خاموش کنم.
ایشالا ادامه داره، سری بعدشم به زودی همین روزا.. 
من سخن های دکتر شریعتی رو خیلی دوست دارم
آدم به این روشنفکری ندیدم تا حالا
حیف بود که رفت
حیف
وای ممنونم مقداد جان

عالی بود عالی
خواهشا این کارت ادامه داشته باشه
روحش شاد
چشم..
حــتــــــمــــــا...